دلم میخواست برایت چیزی بنویسم

.



دلم میخواست برایت چیزی بنویسم
که ندانی
که من برایت خبرش را بیاورم
اما هرچه بیشتر گشتم
بیشتر فهمیدم دنیای اطراف من
دنیای کسل‌کننده‌ای شده که هیچ رویداد
قابل ذکری ندارد که نه تو را خوشحال کند
نه مبهوت، نه نگران نه غمگین
دلم می‌خواست برایت چیزی بنویسم
از روزهایی که بدون تو می‌گذشتند
اما روزهای بدون تو هیچ رویدادِ
قابل ذکری نداشتند
صبح شب میشد و شب صبح میشد
بدون آنکه اتفاق تازه‌ای
در قلب من افتاده باشد
میدانی؟
تنها واژه‌ای که می‌تواند روزهای بدون تو را
تعریف کند «تحمل» است
امیدوارم تو هم مثل من بدانی این واژه
با تمام سادگی و کوتاهی چه بار سنگینی
به دوش می‌کشد...

#ستایش_قلب_سربی
#دلنوشته_های_من #دلنوشته
#عاشقانه #خاص #دلتنگی #حرف_حساب
#حس_خوب #عشقولانه #عشق_جان
#عاشقانه_ها
دیدگاه ها (۰)

مرداد همین نزدیکی هاستشاید در باغچه ی کوچک گوشه ی حیاط مانیا...

با اینکه ممنوعه ترینیبا اینکه در حوالیِ چشمم ندارمتبا اینکه ...

نه گلی نه آفتابی، من و این هوای ابرینکند به ما نتابی، گل آفت...

شاعریچیز قشنگی استخصوصا وقتی غزل ازگوشه ی چشمان تو الهام شود...

تو را گم می کنم هر روز و پیدا می کنم هر شببدین سان خواب ها ر...

لطفا به بندِ اولِ سبابه ات بگو کمی حوصله اش بیشتر شود تا حضو...

یک شب هم باید با هم بیدار بمانیم تا خود صبح . هی چشمهای تو پ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط