خود کرده را تدبیر نیست "من همان خود کرده اَم
خود کرده را تدبیر نیست "من همان خود کرده اَم
مَن بِه عمری اشتباهِ عاشقی خو کرده ام
من همان عیّارِ شَبگردَم که هر شَب در رهَش
درپِی گُمگشتِه اَم هرشب گُلی بو کرده اَم
من اَسیر ،پُشت مُژگان دیار صورتَش،..
خویش را در پای بندِ تیغِ اَبرو کرده اَم
روزگارِ من فقط در حَسرتِ وَصلَش گُذشت
پاره های فرشِ دِل ، با اشک روفو کرده ام
بارها این دل مِثال دانه یِ تَسبیح ازهَم پاره شُد
با صبوری دانه یِ تسبیحِ بِسم الله را سو کرده اَم
کاش می دیدَش که شبها هم خیالَش با مَن است
بارها این کوچه را تا صبح جارو کرده ا,
مَن بِه عمری اشتباهِ عاشقی خو کرده ام
من همان عیّارِ شَبگردَم که هر شَب در رهَش
درپِی گُمگشتِه اَم هرشب گُلی بو کرده اَم
من اَسیر ،پُشت مُژگان دیار صورتَش،..
خویش را در پای بندِ تیغِ اَبرو کرده اَم
روزگارِ من فقط در حَسرتِ وَصلَش گُذشت
پاره های فرشِ دِل ، با اشک روفو کرده ام
بارها این دل مِثال دانه یِ تَسبیح ازهَم پاره شُد
با صبوری دانه یِ تسبیحِ بِسم الله را سو کرده اَم
کاش می دیدَش که شبها هم خیالَش با مَن است
بارها این کوچه را تا صبح جارو کرده ا,
۴۶۸
۱۷ فروردین ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.