👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇
👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇
پس از آفرینش آدم خدا به او گفت:
نازنینم آدم ! با تو رازی دارم، اندکی پیشتر آی ...
آدم آرام و نجیب، زیر چشمی به خدا می نگریست، محو لبخند غم آلودِ خدا، دلش انگار گریست...
-نازنینم آدم(قطره ای اشک ز چشمان خداوند چکید)...
"یاد من باش که بس تنهایم"
بغض آدم ترکید...
گونه هایش لرزید...
به خدا گفت:من به اندازه ی گلهای بهشت، نه ... به اندازه ی عرش، نه ... به اندازه ی تنهایی ات ای هستیِ من دوستدارت هستم...
آدم ، کوله اش را برداشت
خسته و سخت قدم بر میداشت
راهی ظلمتِ پرشور زمین!
طفلکی بنده ی غمگین آدم ... در میان لحظه جانکاه و هبوط ، باز از خدا شنید :
-نه به اندازه ی تنهایی من ، نه به اندازه ی عرش ، نه به اندازه ی گلهای بهشت ...
"که به اندازه ی یک دانه ی گندم، فقط یادم باش ...:}
نــــازنینم آدم ... نبـــری از یـــادم😔
👆 👆 👆 👆 👆 👆 👆 👆 👆 👆 👆
#تلنگر
@wonderlandmarya
پس از آفرینش آدم خدا به او گفت:
نازنینم آدم ! با تو رازی دارم، اندکی پیشتر آی ...
آدم آرام و نجیب، زیر چشمی به خدا می نگریست، محو لبخند غم آلودِ خدا، دلش انگار گریست...
-نازنینم آدم(قطره ای اشک ز چشمان خداوند چکید)...
"یاد من باش که بس تنهایم"
بغض آدم ترکید...
گونه هایش لرزید...
به خدا گفت:من به اندازه ی گلهای بهشت، نه ... به اندازه ی عرش، نه ... به اندازه ی تنهایی ات ای هستیِ من دوستدارت هستم...
آدم ، کوله اش را برداشت
خسته و سخت قدم بر میداشت
راهی ظلمتِ پرشور زمین!
طفلکی بنده ی غمگین آدم ... در میان لحظه جانکاه و هبوط ، باز از خدا شنید :
-نه به اندازه ی تنهایی من ، نه به اندازه ی عرش ، نه به اندازه ی گلهای بهشت ...
"که به اندازه ی یک دانه ی گندم، فقط یادم باش ...:}
نــــازنینم آدم ... نبـــری از یـــادم😔
👆 👆 👆 👆 👆 👆 👆 👆 👆 👆 👆
#تلنگر
@wonderlandmarya
۱.۰k
۰۶ آبان ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.