آخرین دیدار

آخرین دیدار
Part 3
دکی:خب راستش...حالشون خوبه ولی...
هامین:ولی چی؟؟؟؟*داد*(یقه دکترو گرفت :/)
دکی:مشکل قلبشون خیلی حاد شده متاسفانه...
هامین:چی؟کاری نمی‌تونید بکنید؟عملی پیوندی چیزی؟
دکی: بله عمل...عمل جراحی قلب
هامین: میخوام توی اولین فرصت عمل بشه!...
دکی:چشم...
*دکی رفت، چیا رو بعد چند دقیقه آوردن بخش و هامین رفت پیشش*
هامین:قربونت برم باید بیشتر مراقب خودت باشی!
چیا:من که چیزیم نیست بریم خونه*اروم و ضعیف*
هامین:عه دلبر باید استراحت کنی نمیشه بریم خونه
چیا: اما...
هامین: اما اگر نداره حالا هم استراحت کن بهتر بشی فرشته
چیا: باشه *رفت زیر پتو*
*چیا با حالت تهوع بلند میشه و میره دستشویی*
هامین: بیب خوبی؟*نگران*
*چیا که بهتر شده بود*
چیا: چند روزیه حالت تهوع دارم *دوباره حالش بد شد*
هامین: فردا میریم ازمایشگاه ازمایش بدی*رفت و موهای چیا رو بالا گرفت*
چیا:باشه...