از تنگ غروب آمده تا صبح نشسته ست

از تنگ غروب آمده تا صبح نشسته ست

شوق تو در آغوشم و درد تو به جانم

#اصغر_معاذی
دیدگاه ها (۰)

گفتم ز عشقبازی در کس نشان نديدم زد بوسه بر لبانم گفتا نشانه ...

چه فرقی می‌کند نوروز باشد فطر یا قربان؟تو را هرگاه می‌بینم ب...

صـد آرزو به گرد دلم در طواف بوداز حیـرت جمال تـو بی آرزو شدم...

میخواستم که عقده‌ی دل وا کنم ولیامشب به احترام غمت لال...بگذ...

سلام آقا جان ... صبح آمده، و دلم مثل همیشه، با شوق نوازش ...

عاشقانه های شبنم با مادر

‍این روزها عجیب دل تنگ می شوم و من این دلتنگی را عاشقانه به ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط