گفتم که لبت گفت کدام آئینی

گفتم که لبت، گفت: کدام آئینی
این حکم دهد که بوسه ای برچینی؟

گفتم: هوس طعم خوش لب هایت
ابطال کند، قاعده ی هر دینی!

لب، غنچه کن و کام بده، بی صبرم
هرگز به دلت راه نده، بدبینی

لب های من و شهد لبت، این گونه اند
من، قحط زده، تو سفره ی رنگینی

گفتا: نکند مسخ شویم در آن حال
گفتم: نشود حکم، به این سنگینی

گفتا که اگر بوسه دهم، لابد هم
تا وقت سحر، خواب مرا می بینی

گفتم: به خدا، طعم خوش لب هایت
قند و عسل است و طَبَق شیرینی

گفتا غزلت، از لب من، شیرین تر
تو وارثِ اشعار خوشِ پیشینی

#ستایش_قلب_سربی
#عاشقانه
🍂🍂🍂
دیدگاه ها (۰)

بوی نان تازه میخواهد دلمبوسه ای بامزه میخواهد دلمگوشه سفره م...

میشودتنها شویم یه بوسه از چشمت کنمحلقه پیوندمان را دزدکی دست...

این چه پاییزی ستکه تمام واژه های جهاندر من می گریند ...؟امتد...

🍂🧡🍂درخت‌ها همه عریان شدند، آبان شدو باد آمد و باران گرفت و ط...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط