ماجراخیلی ساده بود

#ماجراخیلی #ساده #بود
آقای فروشنده بدون اینکه سوالی بپرسد رفت وشیشه ی عطری آورد.
هنوز سلام هم نکرده بودم که یک ژست فرانسوی گرفت.
گفت..
ce parfunm est costume pour vous
#یعنی #این #عطر #به #شما #می آید!
بوکردم ودیدم بله همان قبلی است.
گفتم نه
#اشتباه می کنید
این عطر اصلا به من نمی آید!
لطفا عوضش کنید
#شیرین باشدو #خنک!
باتعجب رفت وعطر دیگری آورد و #بدون اینکه بوکنم گفتم همین #خوب است.
موقع رفتن گفت ببخشید:
اما سلیقه ی همراهتون بهتربود،عطرقبلی رو میگم.
خندیدم وزدم بیرون.
درست میگفت بنده خدا....
اما آن عطر قبلی به من نه! به تو می آمد.
#به #تو #می آمد #وقتی #سرت #راروی #سینه ام #ول #می کردیو....
اصلا ولش کن
من فقط آمده بودم این عطر راعوض کنم.
مثل چندروزقبل که مدل موهایم راعوض کردم!
یاهفته پیش که نحوه خندیدنم را!
یاماه قبل که طرز نگاه کردنم را!
من همه چیزهایی که دلت رامیبرد،همه ی آن چیزهایی که به تو می آمد راعوض کردم.
شاید فردا نوبت خانه وپس فردا نوبت شهرم....
نمیدانم
امابگو ببینم توقرار است تاکی همراهم باشی!؟
کم کم دارم خودم راهم عوض میکنم...
توچرا نمیروی ازمن!؟
هیچ فکر کردی می توانستم بروم ازیک عطرفروشی دیگر بخرم!؟
اصلا چرا رفتم اینجا هرچندمیدانستم من را میشناسد وامکان دارد این حرفها رابزند.
هرچند میدانستم اما رفتم
میدانی.....

#خودزنی #فقط #این #نیست #که
چاقو برداری وبیفتی به #جانت
یا #خودت رابه درو دیوار بزنی
یاچه میدانم
با #سربروی توی شیشه!
گاهی گوش دادن یک #آهنگ
#پیاده روی دریک خیابان
باهمین ماجرای ساده خریدن عطر

#ازخودزنی #هم #خود #زنی تر #است
توچرا نمیروی ازمن!؟

#علی_سلطانی
دیدگاه ها (۴)

‌نیازی به شرح آرزو نیست خدایا!!همان همیشگی...#حسین_محمدی

یعنی میشود روزی برسد که همه ی عکسهایت را من بگیرمکه همه ی عک...

تو؛تمنای منُیار منُو جان منیپس بمانتا کهنمانمبه تمنای‌ کسی.....

‌بشارتی به من از کاروان بیار ای عشقهمیشه رفتن و رفتناز آمدن ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط