تو نرفته ای

تو نرفته ای
زیر دوش که بودم
صدای خنده هات می آمد
گرمای صندلی نشان میداد
که کسی روی آن نشسته است
و گربه ی کوچه مان سیر بود
که تکه گوشت را از دست من نخورد
تو نرفته ای
دیشب پنجره را
تو بودی که بستی
صبح قندها را
تو بودی که در چای روی میز حل کردی
و سر که روی بالشت میگذارم
تویی که با موهایم بازی میکنی

تو نرفته ای
تو در همین خانه ای
من
در هفتاد متر مربع
گمت کرده ام

-علیرضا قاسمیان خمسه
دیدگاه ها (۱)

فکر میکردم بعضی حسها تو من مرده و یه آدم دلمرده شدم.اما اینک...

«لذت می‌برم از زیستن، حتی به غلط. پشیمونی یعنی چی؟ زندگی کرد...

از دست دادن او برای من مثل این بود که حفره‌ای دردناک در وجود...

مشکل اینجاست وقتی همیشه از دردات بگی دیگران رو خسته میکنی ه...

My angel (part 11)تکه ای از غذای مورد نظرت رو داخل دهانت قرا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط