هر گوشه ی این جهان تو را میجویم
هر گوشه ی این جهان تو را میجویم
در اوج سکوت هم تو را می گویم
ای جان جهان و جانم از تو سرشار
دست از طلب تو مگر من میشویم
هر لحظه با تو بودن یه شعر ناتمامه
خاموشی تو دریا،دریایی از کلامه
دیدار تو غزل ساز،دست تو زخمه ی ساز
چشم تو شهر آواز،دریچه ای به پرواز
راز و نیاز عاشق محتاج گفتگو نیست
وقت نماز عاشق،قبله که روبرو نیست
وقتی که پاسخ عشق،درگیر پیچ و تابه
بی آنکه من بپرسم دیدار تو جوابه
با دست نوازش صد حرف تازه داری
تصویر روشن عشق در قاب روزگاری
با تو بهانه ای هست،آب و دانه ای هست
از هر کجای بن بست،راهی به خانه ای هست
ما بی نیاز گفتن،بی گفتن و شنیدن
در حال گفتگوییم در لحظه های دیدن
تو با دل صبورت،در ماندن و عبورت
با من به گفتگویی در غیبت حضورت
با تو بهانه ای هست...
#داریوش اقبالی
در اوج سکوت هم تو را می گویم
ای جان جهان و جانم از تو سرشار
دست از طلب تو مگر من میشویم
هر لحظه با تو بودن یه شعر ناتمامه
خاموشی تو دریا،دریایی از کلامه
دیدار تو غزل ساز،دست تو زخمه ی ساز
چشم تو شهر آواز،دریچه ای به پرواز
راز و نیاز عاشق محتاج گفتگو نیست
وقت نماز عاشق،قبله که روبرو نیست
وقتی که پاسخ عشق،درگیر پیچ و تابه
بی آنکه من بپرسم دیدار تو جوابه
با دست نوازش صد حرف تازه داری
تصویر روشن عشق در قاب روزگاری
با تو بهانه ای هست،آب و دانه ای هست
از هر کجای بن بست،راهی به خانه ای هست
ما بی نیاز گفتن،بی گفتن و شنیدن
در حال گفتگوییم در لحظه های دیدن
تو با دل صبورت،در ماندن و عبورت
با من به گفتگویی در غیبت حضورت
با تو بهانه ای هست...
#داریوش اقبالی
- ۳.۲k
- ۰۴ اسفند ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط