بعد از شیفت نوشت...

نزدیک های زمان تمام شدن شیفت برای من خستگی مضاعفی دارد یارجان!خاطرات تابستان داغ و عاشقانه...
قول و قرارهای شب برای فردا...
+ راه افتادی عزیزم؟
+ عزیزجان کجایی شما؟
+ نزدیک شدی تک بزن من بیام بیرون...
روزهایی که قرار بود بعد از شیفت ببینمت از صبح بیقرار بودم....
همکارانم می‌فهمیدند آن روز، روز متفاوتی است...
خاطرات آن نیم ساعت آخر...
آرایش مختصر...
عطر همیشگی...
و انتظار...
من عادت داشتم به دیر آمدنت...
اصلا دلم میخواست دیرتر بیایی تا بیقرارتر شوم...
حالا یک الهام است و جای خالی آدمی که یک روز از آن طرف خیابان پیام میداد:
من دم بیمارستانم عزیزم...
حالا منم و خاطراتی که ناشیانه سعی میکنند جای خالیت را پر کنند...
#الهام_جعفری
#ممنوعه
#به_وقت_دلتنگی #به_وقت_دلتنگی
دیدگاه ها (۵)

طلوع

گوشی برای شنیدن...

حقیقتهای درد دار

غریب

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط