حاکمی به مردمش گفت صادقانه مشکلات را بگویید

حاکمی به مردمش گفت: صادقانه مشکلات را بگویید.
حسنک بلند شد و گفت: گندم و شیر که گفتی چه شد؟
مسکن چه شد؟
کار چه شد؟
حاکم گفت: ممنونم که مرا آگاه کردی. همه چیز درست میشود.
یکسال گذشت و دوباره حاکم گفت: صادقانه مشکلاتتان را بگویید.
کسی چیزی نگفت؛ کسی نگفت گندم و شیر چه شد؛ کار و مسکن چه شد!
از میان جمع یک نفر زیر لب گفت:
حسنک چه شد؟
دیدگاه ها (۶)

زن موجود عجیبی ستحالت که خوب نباشدچشمانت را میبندی و میگویی ...

از دست دادن هر انسانی که دوستش می داشتم آزار دهنده بود . گرچ...

جنگ قانون ابدی زندگیستو صلحآسایش میان دو جنگ...#نیچه

شمشیر نجات بخش بشر "شمشیر آگاهی" است که گردن "جهل" را می زند...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط