خیال میکردم اتفاقات خوب زمانی برای من میافتد که دیگر به

خیال می‌کردم اتفاقات خوب زمانی برای من می‌افتد که دیگر به آن‌ها نیازی ندارم. پس یا مشکل از اتفاق بود یا این‌که من زمان را از دست داده‌ بودم. آنجا بود که فهمیدم آن همه فکر و خیال بی‌فایده است. باید دست از سر تقدیر و قسمت برمی‌داشتم، پس ایستادم. چشم‌هایم را بستم، بال‌هایم را گشودم و بعد پریدم...

-شبدر 🌱
دیدگاه ها (۰)

از ابتدایی‌ترین مراحلِ عاقل شدن، اینه که بفهمی از هر عاملی ک...

این‌بار که غمگین شدی، به هیچ‌ چیز پناه نبر، به هیچ‌کس. بگذار...

💙💙

🤍🪴

دختر سایه

هزارمین قول انگشتی را به یاد اور پارت ۶

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط