کافه پیر...

این‌بار زنده می‌خواهمت
نه در رویا نه در مجاز
این‌که خسته بیایی
بنشینی در برابرم در این کافه‌ی پیر
نه لبخند بزنی آن‌گونه که در رویاست
ونه نگاه عاشقانه بدوزی در نگاهم
صندلی‌ات را عوض کنی
در کنارم بنشینی
سر خسته‌ات را روی شانه‌ام بگذاری
و به‌جای دوستت‌دارم بگویی
گم کرده‌ام تو را، کجایی؟
☕️☕️
#آ_کلوناریس
دیدگاه ها (۳)

خستگی...

حقایق ...

عشق...

می گذرند ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط