ترک کردنُ خوب یاد گرفتَم، از زمانی که یادم هست مشغول ترک
ترک کردنُ خوب یاد گرفتَم، از زمانی که یادم هست مشغول ترک کردن بودم از اسباب بازیام گرفته تا کتونی که دیگه بهم کوچیک شده بود سن سالم که بیشتر شد دنیا رو که کامل تر دیدم فهمیدم فقط من نیستم که ترک میکنم، یکی از دوستای دوران خودم درس خوندن ترک کرد، پدر بزرگم زندگیُ ترک کرد، رفیق قدیمیم کشورشُ ترک کرد یکی از پیرمردهای محل آلزایمر گرفت خاطراتشو ترک کرد، دختر همسایه همسرش ترک کرد، میگفتن شوهرش ترک نمیکرده و من فکر میکردم اگر ترک نکنی ترکت میکنن، سال ها گذشت، اولین بار که دلم برای کسی لرزید با خودم گفتم دیگه هیچوقت ترک کردنُ تجربه نخواهم کرد، اما ترک کردن همیشه دست خودت نیست، باید تقصیر گردن سرنوشت انداخت یا شرایط نمیدونم، فقط میدونم گاهی ترک کردن تنها راه نجاته، از اون روزا زمان زیادی گذشته این روزا وقت ترک کردن آدما، نه درد میکشم، نه تب میکنم و نه بدنم میلرزه، یه بی حسی کامل نه احتیاج به قرص دارم و نه احتیاج به پرستار، سال هاست هر کسیُ می تونم ترک کنم بدون خماری، بدون بدن درد، بدون خاطرات، زندگی معلم خوبی بود ترک کردنُ خوب یاد گرفتَم :)
۱۰.۲k
۲۱ فروردین ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.