مرورگر شما از پخش ویدیو پشتیبانی نمی‌کند.

دریای شور انگیز چشمانت چه زیباست

دریای شور انگیز چشمانت چه زیباست
آنجا که باید دل به دریا زد همین جاست

در من طلوع آبی آن چشم روشن
یاد آور صبح خیال انگیز دریاست

گل کرده باغی از ستاره در نگاهت
آن یک چراغانی که در چشم تو برپاست

بیهوده می کوشی که راز عاشقی را
از من بپوشانی که در چشم تو پیداست

ما هر دوان خاموش خاموشیم اما
چشمان ما را در خموشی گفتگوهاست

دیروزمان را با غروری پوچ گشتیم
امروز هم زانسان ولی آینده ماراست

دور از نوازش های دست مهربانت
دستان من در انزوای خویش تنهاست

بگذار دستت راز دستم را بداند
بی هیچ پروایی که دست عشق با ماست

حسین منزوی
دیدگاه ها (۰)

دلم تنگ می‌شودگاهی براییک «دوستت دارم» سادهدو «فنجان قهوه» د...

صدا کن مراصدای تو خوب استصدای تو سبزینه آن گیاه عجیبی استکه ...

قاصدک هان، چه خبر آوردی؟از کجا وز که خبر آوردی؟خوش خبر باشی،...

گفته بودم چو بیایی غم دل با تو بگویمچه بگویم که غم از دل برو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط