پارت اول ازدواج اجباری
پارت اول ازدواج اجباری
علامت ها
ا/ت = +
کوک = _
پدر ا/ت = پ ا
مادر ا/ت = پ ا
پدر کوک = پ ک
مادر کوک = م ک
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ا/ت ویو
سلام من کیم ا/ت هستم ۲۳ سالمه توی خانواده پولداری زندگی میکنم و درحال
حاضر زندگی خوبی دارم بدون مشکل
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
کوک ویو
سلام من جئون جونگکوکم ۲۶ سالمه توی خانواده پولداری هستم و با ا/ت توی یه خانواده هستم و درحال حاضر پسر دایی ا/ت هستم و خووب کمی شیطونی هم میکنم که نگم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
شروع رمان
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ا/ت ویو
صبح با صدای مامانم به زور بلند شدم چون دیشب با رفیقام حسابی بزن و بکوب داشتیم مامانم غر غر کنان اومد توی اتاقم
م ا : ا/ت چقدر دیگه میخوای بخوااابی پاشووووو صبحانه خیلی وقته امادس منتظر توییم
+اومدم اومدم شما شروع کنین منم دو دیقه ای میرسم
+ سریع پریدم تو دستشویی موهامو درست کردم و رسیدم به پله ها طبق معمول سر خوردم اومدم پایین من طبقه دوم خونه ته سالن اتاقمه و خوووب از جایی که اتاقم هست راضیم چون صدا میپیچه و به گوش من میرسه
+سلاااام صبح بخیررر
پ ا: بههه دختر ماه و سرحالممم
م ا : دختر تو خیلی عجیبی نه به دو دقیقه پیش که نمیتونستی تکون بخوری نه به الان که انقد سرحالی
+راستش مامان کهکشان راه شیری هم برخلاف زیباییش خیلی عجیبه
م ا : نمک نریز دختر بیا بشین بخور
+چشمممم
+با اشتهای کامل صبحونه رو خوردم و میخواستم برم اتاقم که مامانم صدام کرد
+جانم مامان؟
م ا : اتاقتو تمیز کن داییت اینا از المان تا یک ساعت دیگه میرسن و تا وقتی که خونه بخرن اینجان فهمیدی؟
+وااای مامان براچی دعوتشون کردی خونه ماااا با اون دختره چندش پسر باااز؟
م ا :هرچی باشه دختر داییته غر نزن بدو اتاقتو درست کن بیا
+ آه بلندی کشیدم و ناچار اتاقمو تمیز کردم و تیپ مشکیمو زدم و راه افتادم بیرون تصمیم گرفتم برم استخر با رفیقام حالشو نداشتم برگردم برای همین از توی راه مایو خریدم و رفتم سمت استخر منتظر رفیقام یکی از رفیقام که خیلی باهاش صمیمیم واینا هستش
خب نوشته ادمین جدیدمون یکم سلیقش با من متفاوته خوبببببب امیدوارم لذت برده باشیددد😊😊😊😊😊😊
#جونگکوک_ات #تهیونگ #جونگکوک #رمان_بی_تی_اس #آرمی #نامجون #شوگا #جیمین #جین #جیهوپ #سناریو
علامت ها
ا/ت = +
کوک = _
پدر ا/ت = پ ا
مادر ا/ت = پ ا
پدر کوک = پ ک
مادر کوک = م ک
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ا/ت ویو
سلام من کیم ا/ت هستم ۲۳ سالمه توی خانواده پولداری زندگی میکنم و درحال
حاضر زندگی خوبی دارم بدون مشکل
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
کوک ویو
سلام من جئون جونگکوکم ۲۶ سالمه توی خانواده پولداری هستم و با ا/ت توی یه خانواده هستم و درحال حاضر پسر دایی ا/ت هستم و خووب کمی شیطونی هم میکنم که نگم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
شروع رمان
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ا/ت ویو
صبح با صدای مامانم به زور بلند شدم چون دیشب با رفیقام حسابی بزن و بکوب داشتیم مامانم غر غر کنان اومد توی اتاقم
م ا : ا/ت چقدر دیگه میخوای بخوااابی پاشووووو صبحانه خیلی وقته امادس منتظر توییم
+اومدم اومدم شما شروع کنین منم دو دیقه ای میرسم
+ سریع پریدم تو دستشویی موهامو درست کردم و رسیدم به پله ها طبق معمول سر خوردم اومدم پایین من طبقه دوم خونه ته سالن اتاقمه و خوووب از جایی که اتاقم هست راضیم چون صدا میپیچه و به گوش من میرسه
+سلاااام صبح بخیررر
پ ا: بههه دختر ماه و سرحالممم
م ا : دختر تو خیلی عجیبی نه به دو دقیقه پیش که نمیتونستی تکون بخوری نه به الان که انقد سرحالی
+راستش مامان کهکشان راه شیری هم برخلاف زیباییش خیلی عجیبه
م ا : نمک نریز دختر بیا بشین بخور
+چشمممم
+با اشتهای کامل صبحونه رو خوردم و میخواستم برم اتاقم که مامانم صدام کرد
+جانم مامان؟
م ا : اتاقتو تمیز کن داییت اینا از المان تا یک ساعت دیگه میرسن و تا وقتی که خونه بخرن اینجان فهمیدی؟
+وااای مامان براچی دعوتشون کردی خونه ماااا با اون دختره چندش پسر باااز؟
م ا :هرچی باشه دختر داییته غر نزن بدو اتاقتو درست کن بیا
+ آه بلندی کشیدم و ناچار اتاقمو تمیز کردم و تیپ مشکیمو زدم و راه افتادم بیرون تصمیم گرفتم برم استخر با رفیقام حالشو نداشتم برگردم برای همین از توی راه مایو خریدم و رفتم سمت استخر منتظر رفیقام یکی از رفیقام که خیلی باهاش صمیمیم واینا هستش
خب نوشته ادمین جدیدمون یکم سلیقش با من متفاوته خوبببببب امیدوارم لذت برده باشیددد😊😊😊😊😊😊
#جونگکوک_ات #تهیونگ #جونگکوک #رمان_بی_تی_اس #آرمی #نامجون #شوگا #جیمین #جین #جیهوپ #سناریو
۲۱.۰k
۲۰ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.