یکتکهکتاب

📚 #یک_تکه_کتاب
🖊 #جواد_مجابی
📚 #باغ_گمشده

+ پدر گفت:
تو با خودت مبارزه می‌کنی،
نه با آن‌ها.
اصلا داخل آدم حسابت نمی‌کنند،
سه هزار سال است که این کارها را کرده اند.
شاعری می‌آید در شب تاریک،
از وسط گرداب هایل،
با سبکباران ساحل‌ها حرف می‌زند، آن‌ها بزن بکوب دارند،
آن قدر داد می‌زند که حوصله سبکباران ساحل‌ها را سر می‌برد. می‌آیند سرش را توی همان گرداب هایل فرو می‌کنند،
دیگری سر در می‌آورد، می‌گیرند دارش می‌زنند.
روی بوریای آدم‌ها نفت می‌ریزند،
زنده زنده آتششان می‌زنند،
خاکسترشان را به رودخانه می‌ریزند،
از گرسنگی و تشنگی و بی‌اعتنایی دق‌مرگشان می‌کنند،
دربدرشان می‌کنند،
دهاشان را با سرب پر می‌کنند، آخریش را توی میدان توپخانه دیدم، همه جمع شده بودند که شاعر را چطور طناب می‌اندازند تا بعدها برای نوه‌هاشان تعریف کنند که آن‌ها چه روزگارهایی دیده‌اند.
شاعر که قصاب نیست مورد احتیاج روزانه‌ی مردم باشد،
این را رفیقم گفت،
بعد کمی گریه کرد،
دلش به حال زن و بچه شاعر می‌سوخت و من می‌دانستم،
که شاعر زن و بچه ندارد.
دیدگاه ها (۶)

از آینه بپرس،نام نجات دهنده ات را...#فروغ_جان_فرخزاد

دقت کردید وقتی حقیقت رو میدونید، گوش کردن به دروغ های طرف مق...

تا وقتی که بال نداشتمقفس برایم تنگ نبود..

فارغ بودن ز کفر و دین دینِ من است#خیام

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط