*دردسر عشق🍷
*دردسر عشق🍷
کوک حواسش نبود و اهریمن با مشت محکمی به صورت کوک زد و کوک از شدت محکم بودن مشت پرت شد زمین و اهریمن از پا ها کوک گرفت بلندش کرد و تو هوا کوک رو چرخوند و پرت کرد به طرف تهیونگ
کوک افتاد رو تهیونگ
نامجون: بهتره بهش فوش ندی
تهیونگ: آیییی...باشه
یونگی:من یه نقشه دارم
نامجون: چه نقشه ای
یونگی: حواسشو پرت کنیم و از پشت بگیریمش و به اون ببندیمش(به یه چوب کلفت که تو زمین فرو رفته بود اشاره کرد)
جیهوپ: آره فکر خوبیه من حواسشو پرت میکنم فقط حواستون بهم باشه که بهم آسیب نزنه
همه: باشه
جین رفت و کوک و تهیونگ رو بلند کرد
جیهوپ: اگه من بمیرم شما رو هم میکشما
نامجون: باشه بابا حواسمون هست
و جیهوپ رفت سمت اهریمن و داد زد
جیهوپ: هی احمق بیا منو بگیر اگه میتونی 🤪
اهریمن دنبال جیهوپ رفت و جیهوپ فرار کرد بغییه هم دنبال اهریمن رفتن
جیهوپ همینجور میدوید و رفت توی یه کوچه که دید بن بسته ولی دیوارش اونقدر هم بلند نبود
پوزخندی زد و به دویدن ادامه داد و وقتی خیلی با برخورد به دیوار نزدیکه پرید رو دیوار و رد شد
اهریمن حواسش نبود که یهو دید جلوش دیواره و با کله رفت تو دیوار
و دیوار ریخت و اهریمن رو زمین ولو شد
بغییه اومدن و دور اهریمن حلقه زدن
نامجون: چکارش کردی بد بخت رو؟؟
جیهوپ: من کاری نکردم از رو دیوار پریدم ولی اون با کله رفت تو دیوار
یونگی به طرف طناب که روش لباس بود رفت و لباس ها رو انداخت زمین و طناب رو آورد و اهریمن رو بستن
و بردن و به همون چوب که یونگی گفته بود بستنش
نامجون: چرا ا/ت نیومد؟
یونگی: شاید خوابش برده
جیهوپ و جیمین و کوک زدن زیر خنده
که یهو
ا/ت: خواب نبودم
نامجون: ع اومدی؟
ا/ت: اوهوم...آفرین تونستین بگیرینش
کوک: آره تو که نیومدی
ا/ت : داشتم شما رو نگاه میکردم
تهیونگ: پس چرا نیومدی کمک؟
اهریمن تبدیل به دود سیاهی شد و به طرف ا/ت رفت و رفت تو بدنش و ناپدید شد
نامجون:اون کجا رفت؟؟
ا/ت: اون اهریمن واقعی نبود
من درستش کرده بودم
تهیونگ: چرا؟
ا/ت: میخواستم ببینم عقل دارین یا نه
جیهوپ: چرا اینقد زشت درستش کرده بودی؟ یکم خوشگل درست میکردی بهتر بود
ا/ت: خب بسه بریم تا کسی ما رو ندیده
و به سمت قصر رفتن
کوک حواسش نبود و اهریمن با مشت محکمی به صورت کوک زد و کوک از شدت محکم بودن مشت پرت شد زمین و اهریمن از پا ها کوک گرفت بلندش کرد و تو هوا کوک رو چرخوند و پرت کرد به طرف تهیونگ
کوک افتاد رو تهیونگ
نامجون: بهتره بهش فوش ندی
تهیونگ: آیییی...باشه
یونگی:من یه نقشه دارم
نامجون: چه نقشه ای
یونگی: حواسشو پرت کنیم و از پشت بگیریمش و به اون ببندیمش(به یه چوب کلفت که تو زمین فرو رفته بود اشاره کرد)
جیهوپ: آره فکر خوبیه من حواسشو پرت میکنم فقط حواستون بهم باشه که بهم آسیب نزنه
همه: باشه
جین رفت و کوک و تهیونگ رو بلند کرد
جیهوپ: اگه من بمیرم شما رو هم میکشما
نامجون: باشه بابا حواسمون هست
و جیهوپ رفت سمت اهریمن و داد زد
جیهوپ: هی احمق بیا منو بگیر اگه میتونی 🤪
اهریمن دنبال جیهوپ رفت و جیهوپ فرار کرد بغییه هم دنبال اهریمن رفتن
جیهوپ همینجور میدوید و رفت توی یه کوچه که دید بن بسته ولی دیوارش اونقدر هم بلند نبود
پوزخندی زد و به دویدن ادامه داد و وقتی خیلی با برخورد به دیوار نزدیکه پرید رو دیوار و رد شد
اهریمن حواسش نبود که یهو دید جلوش دیواره و با کله رفت تو دیوار
و دیوار ریخت و اهریمن رو زمین ولو شد
بغییه اومدن و دور اهریمن حلقه زدن
نامجون: چکارش کردی بد بخت رو؟؟
جیهوپ: من کاری نکردم از رو دیوار پریدم ولی اون با کله رفت تو دیوار
یونگی به طرف طناب که روش لباس بود رفت و لباس ها رو انداخت زمین و طناب رو آورد و اهریمن رو بستن
و بردن و به همون چوب که یونگی گفته بود بستنش
نامجون: چرا ا/ت نیومد؟
یونگی: شاید خوابش برده
جیهوپ و جیمین و کوک زدن زیر خنده
که یهو
ا/ت: خواب نبودم
نامجون: ع اومدی؟
ا/ت: اوهوم...آفرین تونستین بگیرینش
کوک: آره تو که نیومدی
ا/ت : داشتم شما رو نگاه میکردم
تهیونگ: پس چرا نیومدی کمک؟
اهریمن تبدیل به دود سیاهی شد و به طرف ا/ت رفت و رفت تو بدنش و ناپدید شد
نامجون:اون کجا رفت؟؟
ا/ت: اون اهریمن واقعی نبود
من درستش کرده بودم
تهیونگ: چرا؟
ا/ت: میخواستم ببینم عقل دارین یا نه
جیهوپ: چرا اینقد زشت درستش کرده بودی؟ یکم خوشگل درست میکردی بهتر بود
ا/ت: خب بسه بریم تا کسی ما رو ندیده
و به سمت قصر رفتن
۴.۸k
۲۱ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.