مرتضی کلانتریان مترجم و نویسنده ی نامدار و صاحب آثاری
"مرتضی کلانتریان ، مترجم و نویسنده ی نامدار و صاحب آثاری چون ظرافت های جوجه تیغی و دیدار به قیامت ، از طبقه ی دوازدهم ، خود را به پایین پرت کرد و به زندگیِ خود پایان داد ! "
این خبری بود که بعد از خواندنش شدیدا غمگین و متعجب شدم ، اما غمگین تر و متعجب تر ؛ از نظراتی که پیرامون این خبر ، خواندم ؛
خیلی ها گفته بودند خوشا به حالش که جسارتش را داشت ، من هم بارها خواسته ام این کار را کنم و نتوانسته ام ، من همین حالا لب پنجره ام ، من هم روزی این کار را خواهم کرد ، من هم ...
و بی اندازه ترسیدم ! از انحطاط امید و باورهای سرزمینم و از روانِ گسیخته ی آرزوهای بیاتی که طعم تلخ جنون را به خود گرفته اند ...
و ترسیدم ؛ از قضاوت های سطحی و عجولانه ای که دامانِ جهانِ این روزهایمان را گرفته ، بدجور هم !
خواستم برای روزهای پیری ام جایی بنویسم که اگر روزی لبه ی پنجره یا ایوانی نشستم تا کمی چای بنوشم و هوایی بخورم ، بادی وزید و تعادلم را به هم زد و به پایین افتادم ؛ برای انتشار اخبارتان و برای یک تیتر جنجالیِ از خداخواسته ، انگ خودکشی را به من نزنید !
من هرگز تن به چنین مرگی نخواهم داد ، حتی اگر در شدیدترین حالات آلزایمر و سخت ترین برهه ی زندگی ام باشم !
لطفا با هدف یک تیتر جنجالی و بحث برانگیزِ بیشتر ، به عادی سازیِ الفاظ قتل و خودکشی دامن نزنید ! کمی هم به الگوبرداری های غلط ، فکر کنید ! و به جوانان و نوجوانانی که فرزندان و خواهران و برادران خودتان هم هستند !
آرزوی بهبود دارم برای شرایطِ جامعه ای که سالهاست قربانیِ منافعِ شخصیِ عده ی محدودی ست .
و التماس گاهی صبر ،
و گاهی سکوت ،
و قدری ژرف اندیشی و امید و باور به روزهای خوبی که جا نمی زنیم ، می ایستیم و می سازیم ...
#نرگس_صرافیان_طوفان
این خبری بود که بعد از خواندنش شدیدا غمگین و متعجب شدم ، اما غمگین تر و متعجب تر ؛ از نظراتی که پیرامون این خبر ، خواندم ؛
خیلی ها گفته بودند خوشا به حالش که جسارتش را داشت ، من هم بارها خواسته ام این کار را کنم و نتوانسته ام ، من همین حالا لب پنجره ام ، من هم روزی این کار را خواهم کرد ، من هم ...
و بی اندازه ترسیدم ! از انحطاط امید و باورهای سرزمینم و از روانِ گسیخته ی آرزوهای بیاتی که طعم تلخ جنون را به خود گرفته اند ...
و ترسیدم ؛ از قضاوت های سطحی و عجولانه ای که دامانِ جهانِ این روزهایمان را گرفته ، بدجور هم !
خواستم برای روزهای پیری ام جایی بنویسم که اگر روزی لبه ی پنجره یا ایوانی نشستم تا کمی چای بنوشم و هوایی بخورم ، بادی وزید و تعادلم را به هم زد و به پایین افتادم ؛ برای انتشار اخبارتان و برای یک تیتر جنجالیِ از خداخواسته ، انگ خودکشی را به من نزنید !
من هرگز تن به چنین مرگی نخواهم داد ، حتی اگر در شدیدترین حالات آلزایمر و سخت ترین برهه ی زندگی ام باشم !
لطفا با هدف یک تیتر جنجالی و بحث برانگیزِ بیشتر ، به عادی سازیِ الفاظ قتل و خودکشی دامن نزنید ! کمی هم به الگوبرداری های غلط ، فکر کنید ! و به جوانان و نوجوانانی که فرزندان و خواهران و برادران خودتان هم هستند !
آرزوی بهبود دارم برای شرایطِ جامعه ای که سالهاست قربانیِ منافعِ شخصیِ عده ی محدودی ست .
و التماس گاهی صبر ،
و گاهی سکوت ،
و قدری ژرف اندیشی و امید و باور به روزهای خوبی که جا نمی زنیم ، می ایستیم و می سازیم ...
#نرگس_صرافیان_طوفان
- ۷۵۴
- ۱۳ خرداد ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط