عشق نفرین شده
#عشق_نفرین_شده
#پارت_19
🔪🩸🔪🩸🔪🩸🔪🩸🔪🩸🔪🩸🔪
حورا: مات بهش خیره موندم.. ک یهو.. 😈😈😈
لبامو ب کام گرفت و شروع کرد مک زدن.. از کار یهوییش تعجب کردم فکر میکردم چون... پر//یود شده بودم.. دلش ب حالم سوخت... ولی با گازی ک زد از افکارم بیرون اومدم.. و شروع ب همکاری کردم😈🍷
الکس: خیلی وقت بود تشنه لباش بودم.. بدنش.. رو میخواستم.. الان.. ک زی//رمه.. خیالم راحته ک دیگه.. هچ پسری بش نزدیک نمیشه...
حوله رو باز کردم ک دسمو گرفت..
حورا: میخوای چیکار کنی...
الکس: بدجور.. خرابتم.. لعنتیی... حداقل بزار ظهر چشم.. بگیرم.... بفهمم.. چ بدن لعنتیی داری...
حورا: دسمو ول کردم... ک شروع کرد بازی با سی//نه هامـ.. بعدش... دستشو برد.. و اروم گذاشت... رو شو//تم... و بعدش... شروع کرد لمس کردن بدنم.... ب قدری ک تحریک شدم.. بدجور..
حورا:.. چرا کارتو نمیکنی..
الکس: مطمئنی... دردی ک داری بدتر میشه..
حورا: منم.. میخوام.. بشه....
الکس: براید استایل بردم حموم... و خودش... شو//رتمو دراورد.... و قبل از اینکه... خ//ون بیاد.. واردم... کردم... و شروع کرد... تل//مبه.. زدن... ب طرز وحشیانه اییی... کی//ص مارک.. گذاشت... و لبامو مک زد... بعداز اینکه.. س راندشو تموم کرد... توم خالی کرد.. وقتی دراورد..... خون فوران کرد... بعدش اب گرمو... روشن.. کرد اومد.. تو وان... دلمو ماساژ داد.. و خودش... لباس... تنم.. کرد... و اوردم.. بیرون... درد داشتم.. واسه همین.. واسم... قرص مسکن اورد.. و بعدش... اومد.. کنار رو تخت... دستاشو دور شکمم... حلقه کرد و باهم خوابیدیم.. اما قبل از خواب نفساشو رو گوشم حس کردم و شنیدم ک گفت... فردا منتظر مامان شدنت هستم... بیبی گرلم...
حورا: لبخند زدمو.... دستامو دور گردنش محکم حلقه کردم و باهم خوابیدیم...
**
جونگکوک: لیسا همچیو بهم گفت... پس بهتره حورا زن بشه... الکس... تو رابطه.. خیلی وحشیه...
بهترهـ.. فردا با خبر پدر و مامان شدنشون.. خوحال بشیم...
رفتم تو اتاق دیدم... لیسا کرفته خوابیده.. رفتم پیشش عروسکمو تو بغلم حبس کردمو خوابیدم...
لیسا: صبح ک بیدار شدم... دیدم.. سره حام.. خونیه... بعدش.. جبغ بلندی زدم.. ک کوک بیدار شد...
جونگکوک: چیه.. چی شده بیبی...
لسا: خوننن..
جونگکوک: سریع بردمش.. بیمارستان.. ک دمتر گفت... بخاطر رابطه ایی ک داشتیم... و بعداز اینکه معاینش کرد.. گفت حالش خوبه و برگشتیم خونه... ولی تو را برگشت... 😈😈😈😈
#پارت_19
🔪🩸🔪🩸🔪🩸🔪🩸🔪🩸🔪🩸🔪
حورا: مات بهش خیره موندم.. ک یهو.. 😈😈😈
لبامو ب کام گرفت و شروع کرد مک زدن.. از کار یهوییش تعجب کردم فکر میکردم چون... پر//یود شده بودم.. دلش ب حالم سوخت... ولی با گازی ک زد از افکارم بیرون اومدم.. و شروع ب همکاری کردم😈🍷
الکس: خیلی وقت بود تشنه لباش بودم.. بدنش.. رو میخواستم.. الان.. ک زی//رمه.. خیالم راحته ک دیگه.. هچ پسری بش نزدیک نمیشه...
حوله رو باز کردم ک دسمو گرفت..
حورا: میخوای چیکار کنی...
الکس: بدجور.. خرابتم.. لعنتیی... حداقل بزار ظهر چشم.. بگیرم.... بفهمم.. چ بدن لعنتیی داری...
حورا: دسمو ول کردم... ک شروع کرد بازی با سی//نه هامـ.. بعدش... دستشو برد.. و اروم گذاشت... رو شو//تم... و بعدش... شروع کرد لمس کردن بدنم.... ب قدری ک تحریک شدم.. بدجور..
حورا:.. چرا کارتو نمیکنی..
الکس: مطمئنی... دردی ک داری بدتر میشه..
حورا: منم.. میخوام.. بشه....
الکس: براید استایل بردم حموم... و خودش... شو//رتمو دراورد.... و قبل از اینکه... خ//ون بیاد.. واردم... کردم... و شروع کرد... تل//مبه.. زدن... ب طرز وحشیانه اییی... کی//ص مارک.. گذاشت... و لبامو مک زد... بعداز اینکه.. س راندشو تموم کرد... توم خالی کرد.. وقتی دراورد..... خون فوران کرد... بعدش اب گرمو... روشن.. کرد اومد.. تو وان... دلمو ماساژ داد.. و خودش... لباس... تنم.. کرد... و اوردم.. بیرون... درد داشتم.. واسه همین.. واسم... قرص مسکن اورد.. و بعدش... اومد.. کنار رو تخت... دستاشو دور شکمم... حلقه کرد و باهم خوابیدیم.. اما قبل از خواب نفساشو رو گوشم حس کردم و شنیدم ک گفت... فردا منتظر مامان شدنت هستم... بیبی گرلم...
حورا: لبخند زدمو.... دستامو دور گردنش محکم حلقه کردم و باهم خوابیدیم...
**
جونگکوک: لیسا همچیو بهم گفت... پس بهتره حورا زن بشه... الکس... تو رابطه.. خیلی وحشیه...
بهترهـ.. فردا با خبر پدر و مامان شدنشون.. خوحال بشیم...
رفتم تو اتاق دیدم... لیسا کرفته خوابیده.. رفتم پیشش عروسکمو تو بغلم حبس کردمو خوابیدم...
لیسا: صبح ک بیدار شدم... دیدم.. سره حام.. خونیه... بعدش.. جبغ بلندی زدم.. ک کوک بیدار شد...
جونگکوک: چیه.. چی شده بیبی...
لسا: خوننن..
جونگکوک: سریع بردمش.. بیمارستان.. ک دمتر گفت... بخاطر رابطه ایی ک داشتیم... و بعداز اینکه معاینش کرد.. گفت حالش خوبه و برگشتیم خونه... ولی تو را برگشت... 😈😈😈😈
۵.۸k
۱۷ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.