گرچه لحظه هایم در میان سکوت مرگ میمیرند

گرچه لحظه هایم در میان سکوت مرگ میمیرند ،

و دیگر بوی امیدی نمی دهند . . . .

و سوز عشق تورو دارند ،

اما چه کنم . . . .

می سوزم و می سازم . . . .

ثانیه هایم به تب و تاب افتادن . . . .

راه رفتن یادشان رفته . . . .

پس کی می آیی . . . .

هنوز منتظرت هستم . . . .

آفتاب عمرم غروب خود راپیدا خواهد کرد ،

اما تو هنوز نیا مدی . . . .

بگو . . . .

بگو کی . . . .

کی می آیی تا لحظه ای آمدنت را قاب طلا بگیرم ،

و بر سر در قلبم بکوبم . . . .

اما افسوس همش خاب و خیاله . . . .
دیدگاه ها (۱۰)

عاشق اگر نباشم ،عقابی دلمرده را شبیه ام...که نه در اوج بال م...

سـر سطر بنـویـس:پسـران کـراک وتـریـاک،دختـران شیشـه و هـرزگـ...

این روزها بهانه بیشتر میگیرم...قرص زیاد میخورم...( مسکن ... ...

از بس که نداشته هامونو به رخمون کشیدند ما ایرانیا، ایران رو ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط