زندگی تخیلی
یونجون: مامان اتاق اگه امادس ما بریم توَ
مالیسا : اره برین
از زبون جین هو: همین که وارد شدیم با یک صحنه ی خیلی قشنگ مواجه شدم خیلی قشنگ بود اتاق
یونجون: خوشت اومد
جین هو: خیلی
یونجون: پس بیا بریم باهم بخوابیم
جین هو: اره منم خیلی خستم
یونجون : پس من میرم لباسم و عوض کنم
جین هو: منم میرم اونور لباس عوض کنم
یونجون : اوکی
بعد از چند مین :
یونجون: لباس خوابت خیلی قشنگه
جین هو: مرسی
و رفتیم رو تخت و همو بغل کردیم که یهو یونجون یک چشمک به اسمون زدو سقف رفت کنار و اسمون دیده شد
جین هو: واو چه قدر خوشگله
یونجون: اوهوم خیلی قشنگه میگم نظرت چیه هرشب اینجوری بخوابیم
یونجون: جین هو جین هو
جین هو: هان چیه
یونجون: فهمیدی چی گفتم
جین هو: هان نه بابا یک دقیقه حرف نزن بالارو نگاه کن ببین چه قدر قشنگه
یونجون: یعنی از من قشنگ تره
جین هو: حسودی نکن و بیا باهم نگاه کنیم
یونجون: باش
یک ماه بعد
جین هو: یونجون یونجون کجایی(با حالت نگرانی)
یونجون: اینجام بیبی چی شده
جین هو: مگه نگفتم تا من از خواب پا نشدم از رو تخت حق تکون خوردن نداری من نگران میشم
یونجون: بیبی نگران نباش من هیچ جا نمیرم حالا هم برو دست و صورتت و بشور
جین هو: باش ولی جایی نرو
یونجون: باش. نمیرم تو برو راحت دست و صورتت و بشور بیا
از زبون نویسنده:
جین هو: رفت دست شویی که مالیسا اومد
مالیسا: میبینم تو این یک ماه خیلی وابستع ی خودت کردیش
یونجون: اره خیلی دختره راحت وابسته میشه
مالیسا: وقتشه که از دست این طلسم خلاص شی
یونجون: اره ولی چه جوری بهش بگم
مالیسا: وقتی داشت از پله ها میومد پایین من با صدای بلند میگم که همع ی اینا واسه ی شکست دادن پدرش بوده و تو اون. دوست نداری بعد طلسم تموم میشه و اون از این خونه فرار میکنع و ما به زندگیمون ادامه میدیم
یونجون: نقشع ی خوبی مامان مامان اومد
از زبون جین هو:
خب رفتم دیدیم مالیسا داره با یونجون حرف میزنه که یهو مالیسا گفت
مالیسا: نقشه داره خوب پیش میره جین هو خیلی خوب گول تورو خورد تا پدرشو شکست بدیم چه دختر بی عقلیع ( با خنده)
جین هو: یونجون تو من و گول زدی(با داد)
یونجون: جین هو من من
جین هو: هیچی نمیخوام بشنوم و رفتم تو اتاق و وسایلم و جمع کردم که یونجون اومد تو
یونجون: جین هو صبر کن
جین هو: برو اون ور میخوام رد شم و هولش دادم اون ور و از امارت خارج شدم و رفتم سمت خونه
از زبون نویسنده:
مالیسا اومد تو اتاق
مالیسا: خب باید ببینیم طلسم شکسته شد یا نع
یونجون: اوهوم
مالیسا: بله جین هو شکست قلبی خوردع
و یونجون و مالیسا شروع کردن به خندیدن
شب
از زبون یونجون
خب میتونم با خیال راحت بخوابم و همین که رفتم رو تخت
یونجون: جین هو بیا بخوابیم کع...
مالیسا : اره برین
از زبون جین هو: همین که وارد شدیم با یک صحنه ی خیلی قشنگ مواجه شدم خیلی قشنگ بود اتاق
یونجون: خوشت اومد
جین هو: خیلی
یونجون: پس بیا بریم باهم بخوابیم
جین هو: اره منم خیلی خستم
یونجون : پس من میرم لباسم و عوض کنم
جین هو: منم میرم اونور لباس عوض کنم
یونجون : اوکی
بعد از چند مین :
یونجون: لباس خوابت خیلی قشنگه
جین هو: مرسی
و رفتیم رو تخت و همو بغل کردیم که یهو یونجون یک چشمک به اسمون زدو سقف رفت کنار و اسمون دیده شد
جین هو: واو چه قدر خوشگله
یونجون: اوهوم خیلی قشنگه میگم نظرت چیه هرشب اینجوری بخوابیم
یونجون: جین هو جین هو
جین هو: هان چیه
یونجون: فهمیدی چی گفتم
جین هو: هان نه بابا یک دقیقه حرف نزن بالارو نگاه کن ببین چه قدر قشنگه
یونجون: یعنی از من قشنگ تره
جین هو: حسودی نکن و بیا باهم نگاه کنیم
یونجون: باش
یک ماه بعد
جین هو: یونجون یونجون کجایی(با حالت نگرانی)
یونجون: اینجام بیبی چی شده
جین هو: مگه نگفتم تا من از خواب پا نشدم از رو تخت حق تکون خوردن نداری من نگران میشم
یونجون: بیبی نگران نباش من هیچ جا نمیرم حالا هم برو دست و صورتت و بشور
جین هو: باش ولی جایی نرو
یونجون: باش. نمیرم تو برو راحت دست و صورتت و بشور بیا
از زبون نویسنده:
جین هو: رفت دست شویی که مالیسا اومد
مالیسا: میبینم تو این یک ماه خیلی وابستع ی خودت کردیش
یونجون: اره خیلی دختره راحت وابسته میشه
مالیسا: وقتشه که از دست این طلسم خلاص شی
یونجون: اره ولی چه جوری بهش بگم
مالیسا: وقتی داشت از پله ها میومد پایین من با صدای بلند میگم که همع ی اینا واسه ی شکست دادن پدرش بوده و تو اون. دوست نداری بعد طلسم تموم میشه و اون از این خونه فرار میکنع و ما به زندگیمون ادامه میدیم
یونجون: نقشع ی خوبی مامان مامان اومد
از زبون جین هو:
خب رفتم دیدیم مالیسا داره با یونجون حرف میزنه که یهو مالیسا گفت
مالیسا: نقشه داره خوب پیش میره جین هو خیلی خوب گول تورو خورد تا پدرشو شکست بدیم چه دختر بی عقلیع ( با خنده)
جین هو: یونجون تو من و گول زدی(با داد)
یونجون: جین هو من من
جین هو: هیچی نمیخوام بشنوم و رفتم تو اتاق و وسایلم و جمع کردم که یونجون اومد تو
یونجون: جین هو صبر کن
جین هو: برو اون ور میخوام رد شم و هولش دادم اون ور و از امارت خارج شدم و رفتم سمت خونه
از زبون نویسنده:
مالیسا اومد تو اتاق
مالیسا: خب باید ببینیم طلسم شکسته شد یا نع
یونجون: اوهوم
مالیسا: بله جین هو شکست قلبی خوردع
و یونجون و مالیسا شروع کردن به خندیدن
شب
از زبون یونجون
خب میتونم با خیال راحت بخوابم و همین که رفتم رو تخت
یونجون: جین هو بیا بخوابیم کع...
۲۶.۵k
۳۰ تیر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.