یک زمان غافل شدم صد سال راهم دور شد
یک زمان غافل شدم صد سال راهم دور شد..
آنقدر بیراهه رفتم تا دوچشمم کور شد..
در دیاری که نیست کسی یار کسی..
یارب ای کاش نیفتد به کسی کار کسی..
در دیاری که یار قاضی باشد
محکوم شدن به چوبه ی دار,عشق است..
تورابه رخ تمام شقایق ها میکشم و میگویم:تا گل من
هست زندگی باید کرد..
آنقدر بیراهه رفتم تا دوچشمم کور شد..
در دیاری که نیست کسی یار کسی..
یارب ای کاش نیفتد به کسی کار کسی..
در دیاری که یار قاضی باشد
محکوم شدن به چوبه ی دار,عشق است..
تورابه رخ تمام شقایق ها میکشم و میگویم:تا گل من
هست زندگی باید کرد..
- ۳.۴k
- ۲۴ شهریور ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط