پارت هفتم
#پارت_هفتم
وقتی بیدار شدم و صبحانه خوردم دیدم کوک داره زنگ میزنه
کوک:سلام بیا پایین منتظر هستم
ا/ت:اما
کوک:اما نداریم بیا پایین
ویو ا/ت:سریع آماده شدم و رفتم پایین.
رسیدیم مدرسه همه با تعجب داشتن به ما نگاه میکردن.
آردو یه طبیعت بود.
کوک:بچها همگی بیاین میخوایم جرعت و حقیقت بازی کنیم
ا/ت:همه رفتیم و دور هم جمع شدیم
تهیونگ:اول من میچرخونم بطری رو
بطری روی تهیونگ و کوک افتاد
تهیونگ:جرعت یه حقیقت؟
حقیقت
تو به ا/ت حس داری؟
آره
تهیونگ انگار ناراحت شد و دیگه نیومد بازی...
وقتی بیدار شدم و صبحانه خوردم دیدم کوک داره زنگ میزنه
کوک:سلام بیا پایین منتظر هستم
ا/ت:اما
کوک:اما نداریم بیا پایین
ویو ا/ت:سریع آماده شدم و رفتم پایین.
رسیدیم مدرسه همه با تعجب داشتن به ما نگاه میکردن.
آردو یه طبیعت بود.
کوک:بچها همگی بیاین میخوایم جرعت و حقیقت بازی کنیم
ا/ت:همه رفتیم و دور هم جمع شدیم
تهیونگ:اول من میچرخونم بطری رو
بطری روی تهیونگ و کوک افتاد
تهیونگ:جرعت یه حقیقت؟
حقیقت
تو به ا/ت حس داری؟
آره
تهیونگ انگار ناراحت شد و دیگه نیومد بازی...
۳۳۴
۲۶ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.