میروم تا با غم دنیای خود خلوت کنم
میروم تا با غم دنیای خود خلوت کنم
میروم تا با غمت در خلوتم عادت کنم
در غمت بگذار شاید لابلای عکسهات
یکشبی بااشکهایم تا خدا هجرت کنم
از غم شیری که در بند غزالی جان سپرد
بس غزلها هدیه بر چشمان صیادت کنم
جان فریبا چهره زیبا شهد لبخندت عسل
تا گلایه بر همان که این همه دادت، کنم
منکه جزعشق تو کالایی ندارم پیشکش
میروم با دادن جانم، مگر شادت، کتم
بعد من از ما نظامی ها حکایت ها کنند
میروم با رسم دیگر شاعران یادت کنم•
میروم تا با غمت در خلوتم عادت کنم
در غمت بگذار شاید لابلای عکسهات
یکشبی بااشکهایم تا خدا هجرت کنم
از غم شیری که در بند غزالی جان سپرد
بس غزلها هدیه بر چشمان صیادت کنم
جان فریبا چهره زیبا شهد لبخندت عسل
تا گلایه بر همان که این همه دادت، کنم
منکه جزعشق تو کالایی ندارم پیشکش
میروم با دادن جانم، مگر شادت، کتم
بعد من از ما نظامی ها حکایت ها کنند
میروم با رسم دیگر شاعران یادت کنم•
۸۱۶
۱۰ مهر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.