هزار تا حرفِ قشنگ بلدم بزنم كه دست يه نفرو از باتلاق بگير
هزار تا حرفِ قشنگ بلدم بزنم كه دست يه نفرو از باتلاق بگيره بكشه بيرون اما خودم تو همون باتلاق در حال غرق شدنم. هزار راه بلدم كه حال كسي رو خوب كنه اما حال ِ خودم انگار سر جاش نيست. انگار تو هر جمعي ميتونم با همه بجوشم اما تنهاي تنهاي تنها باشم. انگار غريق نجاتي م كه تو دريا غرق ميشه. اينا ترسناكه. اينا زورم نرسيدنه. مشكل من دنيا و اتفاقات مزخرفش نيستن، مشكل من خودمم كه زورم به خودم نميرسه. اعتمادي كه از خودم به بقيه نشون دادم، خودم به خودم ندارم. انگار همه جوابا رو بلدم اما همه رو غلط مينويسم. انگار كه آدرس درست رو ميدونم اما از كوچه اشتباه ميرم. به بن بست ميرم. ميرم كه ته خيابون گريه م بگيره، شاكي باشم. انگار همه چشمه ها براي خودم خشكيده و راهي براي رفع اين تشنگي نميشناسم. انگار اتفاق ِ خوبي ميتونم باشم، اما نه براي خودم، نه براي زندگي خودم.
#مهتاب_خليفپور
#znb
#:)
#laugh
#مهتاب_خليفپور
#znb
#:)
#laugh
۷.۱k
۲۱ شهریور ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.