ماندانا مبکی
ماندانا مبکی
خانم "ماندانا مبکی"، شاعر و نویسندهی ایرانی، زادهی سال ۱۳۵۲ خورشیدی، میباشد.
کتابهای "صدای آب شدن برف" و "دو شاپرک بر خارهای شکوفان"، از آثار مکتوب ایشان است، که چاپ و منتشر شده است.
─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─
◇ نمونهی شعر:
(۱)
تو ای بادِ شمال
حالا که گلهای پرده را میلرزانی
بیا داخل و بمان
کمی از رها بودن بگو
و از عطرِ شکوفهی سنجد
بگو چند سال از آن غروب گذشت که یه یاد ندارم،
راه همیشه آنقدر طولانی بود؟
یا روزها همیشه غایب؟
شبها تا این حد سرد و بیستاره بودند؟
بگو چرا ماه دیگر کامل نمیشود؟
بیا و راز آسمان را فاش کن
تا دیگر هیچ شاپرکی خود را به آینه نکوبد
بیا و غبار از این خانه بردار
میدانم بعد از آن نسیمی خواهی شد
هم مسیر با قاصدک
(۲)
سنگی انداخت،
رویاهایم همراهِ دوایری بر آب
دور و محو شدند
آه، چه صدفهایی در قعرِ دریا
که هرگز به ساحل نخواهند رسید
(۳)
چه بیهوده میخواستم
تمام فصلها عاشق بماند،
از خرمالوهای گَس
هر کدام آفتابِ زمستان دید،
شیرینترین
(۴)
وقتی غروب
سایهها رنگ میبازد
در این فکرم
چگونه عطرِ محبوبه را
به رویای تو بفرستم
(۵)
حالا که مرداد است
بیاویز پچپچی از دهانت
بر آن لاله
که دیده نخواهد شد
سرخ چون داغی
بر بال این پروانه در بند زنجیری سرد
(۶)
هو هوی باد،
کیست به سازش نرقصد
در این راه؟
(۷)
ماهِ نو
مَپرس نامَش چه بود
قبل از "پیروز"
(۸)
روزِ جهانی هایکو،
فلفلِ سُرخ در هاوَن میکوبم
فقط همین
(۹)
پونهی باران زده،
پیچیده در آگهی روزنامه
"زنی گمشده با آلزایمر"
(۱۰)
تاکِ خانه ی پدری،
پیچیده اینجا و آنجا سبز
واریسِ ساقِ پاهایم
خانم "ماندانا مبکی"، شاعر و نویسندهی ایرانی، زادهی سال ۱۳۵۲ خورشیدی، میباشد.
کتابهای "صدای آب شدن برف" و "دو شاپرک بر خارهای شکوفان"، از آثار مکتوب ایشان است، که چاپ و منتشر شده است.
─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─
◇ نمونهی شعر:
(۱)
تو ای بادِ شمال
حالا که گلهای پرده را میلرزانی
بیا داخل و بمان
کمی از رها بودن بگو
و از عطرِ شکوفهی سنجد
بگو چند سال از آن غروب گذشت که یه یاد ندارم،
راه همیشه آنقدر طولانی بود؟
یا روزها همیشه غایب؟
شبها تا این حد سرد و بیستاره بودند؟
بگو چرا ماه دیگر کامل نمیشود؟
بیا و راز آسمان را فاش کن
تا دیگر هیچ شاپرکی خود را به آینه نکوبد
بیا و غبار از این خانه بردار
میدانم بعد از آن نسیمی خواهی شد
هم مسیر با قاصدک
(۲)
سنگی انداخت،
رویاهایم همراهِ دوایری بر آب
دور و محو شدند
آه، چه صدفهایی در قعرِ دریا
که هرگز به ساحل نخواهند رسید
(۳)
چه بیهوده میخواستم
تمام فصلها عاشق بماند،
از خرمالوهای گَس
هر کدام آفتابِ زمستان دید،
شیرینترین
(۴)
وقتی غروب
سایهها رنگ میبازد
در این فکرم
چگونه عطرِ محبوبه را
به رویای تو بفرستم
(۵)
حالا که مرداد است
بیاویز پچپچی از دهانت
بر آن لاله
که دیده نخواهد شد
سرخ چون داغی
بر بال این پروانه در بند زنجیری سرد
(۶)
هو هوی باد،
کیست به سازش نرقصد
در این راه؟
(۷)
ماهِ نو
مَپرس نامَش چه بود
قبل از "پیروز"
(۸)
روزِ جهانی هایکو،
فلفلِ سُرخ در هاوَن میکوبم
فقط همین
(۹)
پونهی باران زده،
پیچیده در آگهی روزنامه
"زنی گمشده با آلزایمر"
(۱۰)
تاکِ خانه ی پدری،
پیچیده اینجا و آنجا سبز
واریسِ ساقِ پاهایم
- ۱.۱k
- ۰۹ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط