پارت ۱۹
ویو یوکی
برام مهم نبود همین طور ادامه دادیم که یه در دیدم
یوکی:شاید راه خروج باشه...
باجی:بریم داخل
مایکی:دورایاکی میخواممممم
یوکی:الان دورایاکی از کجام در بیارم
*جیغغغغ
یوکی:یا حضرت باجی بدون مو صدای جیغ چیفویو و هینا و تاکمیچی بود؟
باجی:به موهای من چیکار داری از داشته هات مایه بزار بدبخت
یوکی:اگر داشتم چشم
رفتیم داخل اتاق که در بسته شد
مایکی:عرررررررر قراره بمیریم...
باجی:من گوه خوردم اومدم
یوکی: بسم الله الرحمن الرحیم نگران نباشید الان....
مایکی:جیغغغغ یچی پامو گرفتهههههههههه
یوکی:.......ببخشید میشه راه خروج رو نشون بدید؟
باجی:با کی حرف میزنی؟
یوکی: با اون دلقکه که پای مایکی رو گرفته
دلقک: نترسیدی؟
یوکی:نچ راه خروج؟
دلقک: از اونور برین چپ بعدش به ماشین میرسید اونجا یکم اونور تر راه خروجه
یوکی:خیلی ممنون
باجی و مایکی: عرررررررر
یوکی: خجالت نمیکشن
توی راه داشتیم میرفتیم که یه سوسک زیبا اومد جلوی پام
یوکی:سوسککککککککک عرررررررر
باجی: نگا از چی میترسه
مایکی دنپاییشو درآورد کشتش
یوکی:عرررررررر قهرمان منننننننننن
و پردیم بغل مایکی
مایکی هم لبو شد🗿💔👍😂
باجی:خوب بریم بیرون
از بغل مایکی در اومدم رفتیم بیرون انگار بقیه هنوز داخلن🗿
چند دقیقه صبر کردیم که سانزو داخل بغل سنجو بود هاکای هم بغل پای یوزوها میتسویا هم دست یوزوها رو سفت چسبیده بود جرررررر
یوکی:سممممممممممممممممم
باجی: اسیدددد
مایکی: خاک تو سرتون کنن
بعدش دوباره چند نفر دیگه اومدن
سویا چسبیده بود به ناهویا، ناهویا و په یان و پاچین خیلی ریلکس میومدن😂
چند دقیقه بعد چیفویو و تاکمیچی و هینا و اما که چسبیده بودن به دراکن بدبخت اومدن بیرون
یوکی:ماشاالله بزنم به تخته چقدر زورت زیاده
دراکن:بیایدددددد پاییییییننننننن کمرممممممممم
حالا که همه اومدن رفتیم کل وسایل شهربازی رو سوار شدیم و کلی خوش گذروندیم
ویو نویسنده
خوب بزارین اتفاقات سم رو براتون بگم
داخل پشمک فروشی یوکی پاشو گذاشت جلوی پای اما و اما با کله افتاد روی دراکن و یه صحنه احساسی به وجود اومد😂👍
توی فنجون های چرخان یوکی یوزوها رو انداخت داخل بغل میتسویا و تا آخرش تو بغل هم بودن😂👍
هینا و تاکمیچی که خودشون دوست دختر دوست پسرن🗿
سنجو هم شاید با واکاسا شیپ کردم😂💔
بقیه هم مثل آدم خوش میگذروندن🗿👍
پارت بعد قراره دعوای بین بلک دراگن و تومان باشه😂💔
برام مهم نبود همین طور ادامه دادیم که یه در دیدم
یوکی:شاید راه خروج باشه...
باجی:بریم داخل
مایکی:دورایاکی میخواممممم
یوکی:الان دورایاکی از کجام در بیارم
*جیغغغغ
یوکی:یا حضرت باجی بدون مو صدای جیغ چیفویو و هینا و تاکمیچی بود؟
باجی:به موهای من چیکار داری از داشته هات مایه بزار بدبخت
یوکی:اگر داشتم چشم
رفتیم داخل اتاق که در بسته شد
مایکی:عرررررررر قراره بمیریم...
باجی:من گوه خوردم اومدم
یوکی: بسم الله الرحمن الرحیم نگران نباشید الان....
مایکی:جیغغغغ یچی پامو گرفتهههههههههه
یوکی:.......ببخشید میشه راه خروج رو نشون بدید؟
باجی:با کی حرف میزنی؟
یوکی: با اون دلقکه که پای مایکی رو گرفته
دلقک: نترسیدی؟
یوکی:نچ راه خروج؟
دلقک: از اونور برین چپ بعدش به ماشین میرسید اونجا یکم اونور تر راه خروجه
یوکی:خیلی ممنون
باجی و مایکی: عرررررررر
یوکی: خجالت نمیکشن
توی راه داشتیم میرفتیم که یه سوسک زیبا اومد جلوی پام
یوکی:سوسککککککککک عرررررررر
باجی: نگا از چی میترسه
مایکی دنپاییشو درآورد کشتش
یوکی:عرررررررر قهرمان منننننننننن
و پردیم بغل مایکی
مایکی هم لبو شد🗿💔👍😂
باجی:خوب بریم بیرون
از بغل مایکی در اومدم رفتیم بیرون انگار بقیه هنوز داخلن🗿
چند دقیقه صبر کردیم که سانزو داخل بغل سنجو بود هاکای هم بغل پای یوزوها میتسویا هم دست یوزوها رو سفت چسبیده بود جرررررر
یوکی:سممممممممممممممممم
باجی: اسیدددد
مایکی: خاک تو سرتون کنن
بعدش دوباره چند نفر دیگه اومدن
سویا چسبیده بود به ناهویا، ناهویا و په یان و پاچین خیلی ریلکس میومدن😂
چند دقیقه بعد چیفویو و تاکمیچی و هینا و اما که چسبیده بودن به دراکن بدبخت اومدن بیرون
یوکی:ماشاالله بزنم به تخته چقدر زورت زیاده
دراکن:بیایدددددد پاییییییننننننن کمرممممممممم
حالا که همه اومدن رفتیم کل وسایل شهربازی رو سوار شدیم و کلی خوش گذروندیم
ویو نویسنده
خوب بزارین اتفاقات سم رو براتون بگم
داخل پشمک فروشی یوکی پاشو گذاشت جلوی پای اما و اما با کله افتاد روی دراکن و یه صحنه احساسی به وجود اومد😂👍
توی فنجون های چرخان یوکی یوزوها رو انداخت داخل بغل میتسویا و تا آخرش تو بغل هم بودن😂👍
هینا و تاکمیچی که خودشون دوست دختر دوست پسرن🗿
سنجو هم شاید با واکاسا شیپ کردم😂💔
بقیه هم مثل آدم خوش میگذروندن🗿👍
پارت بعد قراره دعوای بین بلک دراگن و تومان باشه😂💔
۳.۲k
۲۹ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.