نفسم از دل شب تا به سحر، بوی تو داشت
نفسم از دل شب تا به سحر، بوی تو داشت
تنِ تب کردهء من، حسرت گیسوی تو داشت
تو نبودی، دل آئینه مرا باز شکست
شانه بر روی سرم زمزمهء موی تو داشت
در پی کعبه برفتم که طوافی بکنم
هر اذان قبلهء سودا زدهای سوی تو داشت
چشم بر هم زدنی واله و شیدای تو شد
هر پریشان که گذاری به سر کوی تو داشت
چشم تو میکدهای بر سر من گشته خراب
وه چه آوار شرابی خم ابروی تو داشت
شِکرَک بسته لبم یاد همان روز بخیر
که چو زنبور مکیدن لب مینوی تو داشت
🍃🥀🍃💚❤️💚
تنِ تب کردهء من، حسرت گیسوی تو داشت
تو نبودی، دل آئینه مرا باز شکست
شانه بر روی سرم زمزمهء موی تو داشت
در پی کعبه برفتم که طوافی بکنم
هر اذان قبلهء سودا زدهای سوی تو داشت
چشم بر هم زدنی واله و شیدای تو شد
هر پریشان که گذاری به سر کوی تو داشت
چشم تو میکدهای بر سر من گشته خراب
وه چه آوار شرابی خم ابروی تو داشت
شِکرَک بسته لبم یاد همان روز بخیر
که چو زنبور مکیدن لب مینوی تو داشت
🍃🥀🍃💚❤️💚
۱.۳k
۰۸ آذر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.