ا اش م توانستم

اي كاش مي توانستم
_ يك لحظه مي توانستم اي كاش _
بر شانه هاي خود بنشانم اين خلق بي شمار را،
گرد حباب خاك بگردانم
تا با دو چشم خويش ببينند كه خورشيدشان كجاست
و باورم كنند
اي كاش، مي توانستم

#احمد_شاملو
دیدگاه ها (۰)

اي كاش مي توانستم خون رگان خود رامنقطرهقطرهقطرهبگريم، تا باو...

من زندگی می‌کنمدر مرکزِ زخمی که تازه‌ست هنوز ...#اکتاویو_پاز

اي كاش مي توانستند از آفتاب ياد بگيرندكه بي دريغ باشند در غم...

افسوس!آفتاب مفهوم بي دريغ عدالت بود وآنان به عدل شيفته بودند...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط