شهادت حضرت مادرقسمت شانزدهم
شهادت حضرت مادر💔(قسمت شانزدهم)
آخرین لحظات زندگی حضرت مادره. امیرالمومنین جز برای کارهای ضروری از کنار بستر بی بی بلند نمیشن. بچه ها نگران دور مادر نشستن. مادر گاهی بیهوش میشه و گاهی بهوش میاد.
اسماء اینطور تعریف میکنه که وقتی وفات حضرت فاطمه ی زهرا نزدیک شد به من فرمود: جبرئیل در زمان وفات پدرم قدری کافور برایش آورد. آن را سه قسمت نمود، یک قسمت را برای خودش برداشت و یک قسمت را برای علی(ع) گذاشت و یک قسمت را به من داد که در فلان مکان گذاشته ام. اکنون به آن احتیاج دارم، آن را حاضر کن.
اسماء کافور رو آورد و حضرت خودشون رو با اون شستشو دادن و وضو گرفتن و فرمودن: لباس نمازم را حاضر کن و بوی خوشبو برایم بیاور.
وقتی لباسها را پوشیدن و عطر استعمال کردن رو به قبله خوابیدن و به اسماء فرمودن: من استراحت میکنم ساعتی صبر کن سپس مرا صدا بزن. اگر جواب نشنیدی بدان که از دنیا رفته ام، علی(ع) را زود خبر کن.
اسماء همینکارو کرد و وقتی جواب نشنید ملحفه رو کنار زد دید حضرت از دنیا رفته گریه کنان حسنین رو خبر کرد و اونها هم روی جنازه مادر افتادن و گریه میکردن. امام حسن میفرمود: مادرجان! قبل از اینکه روح از بدنم خارج شود با من سخن بگو!
امام حسین پاهای مادر را حرکت میداد و میبوسید و میفرمود: مادرجان! من حسین توأم قبل از آنکه بمیرم و هلاک شوم با من سخن بگو!
یتیمان فاطمه ی زهرا(س) دوییدن سمت مسجد تا امیرالمومنین رو خبر کنن. وقتی حضرت امیر خبر شهادت بی بی دوعالم رو شنیدن از شدت غم بیتاب شدن و فرمودن: من غم و اندوه خود را بعد از تو به که بگویم؟ من درد دل های خود را برای تو می گفتم، اکنون برای چه کسی درد دل کنم؟😭😭
منبع:
بحار الأنوار،علامه مجلسی، ج43، ص 186-214
#شهادت_حضرت_زهرا (سلام الله علیها)😭😭😭
آخرین لحظات زندگی حضرت مادره. امیرالمومنین جز برای کارهای ضروری از کنار بستر بی بی بلند نمیشن. بچه ها نگران دور مادر نشستن. مادر گاهی بیهوش میشه و گاهی بهوش میاد.
اسماء اینطور تعریف میکنه که وقتی وفات حضرت فاطمه ی زهرا نزدیک شد به من فرمود: جبرئیل در زمان وفات پدرم قدری کافور برایش آورد. آن را سه قسمت نمود، یک قسمت را برای خودش برداشت و یک قسمت را برای علی(ع) گذاشت و یک قسمت را به من داد که در فلان مکان گذاشته ام. اکنون به آن احتیاج دارم، آن را حاضر کن.
اسماء کافور رو آورد و حضرت خودشون رو با اون شستشو دادن و وضو گرفتن و فرمودن: لباس نمازم را حاضر کن و بوی خوشبو برایم بیاور.
وقتی لباسها را پوشیدن و عطر استعمال کردن رو به قبله خوابیدن و به اسماء فرمودن: من استراحت میکنم ساعتی صبر کن سپس مرا صدا بزن. اگر جواب نشنیدی بدان که از دنیا رفته ام، علی(ع) را زود خبر کن.
اسماء همینکارو کرد و وقتی جواب نشنید ملحفه رو کنار زد دید حضرت از دنیا رفته گریه کنان حسنین رو خبر کرد و اونها هم روی جنازه مادر افتادن و گریه میکردن. امام حسن میفرمود: مادرجان! قبل از اینکه روح از بدنم خارج شود با من سخن بگو!
امام حسین پاهای مادر را حرکت میداد و میبوسید و میفرمود: مادرجان! من حسین توأم قبل از آنکه بمیرم و هلاک شوم با من سخن بگو!
یتیمان فاطمه ی زهرا(س) دوییدن سمت مسجد تا امیرالمومنین رو خبر کنن. وقتی حضرت امیر خبر شهادت بی بی دوعالم رو شنیدن از شدت غم بیتاب شدن و فرمودن: من غم و اندوه خود را بعد از تو به که بگویم؟ من درد دل های خود را برای تو می گفتم، اکنون برای چه کسی درد دل کنم؟😭😭
منبع:
بحار الأنوار،علامه مجلسی، ج43، ص 186-214
#شهادت_حضرت_زهرا (سلام الله علیها)😭😭😭
- ۱.۹k
- ۲۵ دی ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط