عاشقان واقعی
پارت ۱۸
صوفیا:( بچها رو لیلا برد خوابوند و منم شیرموز رو آماده کردم) یونا بیدار نشد؟
لیلا: نه..اتفاقا عمیق خوابیده!
صوفیا: مرسی
(کوک و ته اومدن)
ته:( ازبس ازم کار کشید لباسام خیس شده بودن..خودشم خیس بود ولی اصلا نفس نفس نمیزد) من میرم دوش بگیرم بیام
آنا: پشماممممم
کوک😂
ته: هیچی نگوو😑*
کوک: منم برم دوش بگیرم..بیام ببینم خانوم چه کرده😂
صوفیا😐😂..گناه من چی بود؟
آنا: والا نمیدونم
*
(تو اتاق)
کوک: چیزی میخوای؟😂..
صوفیا: ...
کوک: الو؟... از دنیای کوک به دنیای صوفیا
صوفیا: چیه؟
کوک: چرا ناراحتی..اتفاقی افتاده
صوفیا: اونجا تهیونگ شیرموزت رو خورده..عصبانیتت و سر و کوزه هاشو سر من چرا خالی میکنی؟( بغض)
کوک: آهااا...آخه ته بلد نیست درست کنه...هم بدمزه میشع هم گند میزنه به آشپزخونه..درضمن من فقط یا شیرموزای خودم رو میخورم( پاکتی) یا هم مال تو..وگرنه قصد بدی نداشتم
صوفیا: ولی....
کوک:( لبامو گذاشتم رو لباش و بوسیدمش)
*
کوک: آشتی؟..قول میدم دیگه تکرار نشه!
صوفیا: آشتی:)
صوفیا:( بچها رو لیلا برد خوابوند و منم شیرموز رو آماده کردم) یونا بیدار نشد؟
لیلا: نه..اتفاقا عمیق خوابیده!
صوفیا: مرسی
(کوک و ته اومدن)
ته:( ازبس ازم کار کشید لباسام خیس شده بودن..خودشم خیس بود ولی اصلا نفس نفس نمیزد) من میرم دوش بگیرم بیام
آنا: پشماممممم
کوک😂
ته: هیچی نگوو😑*
کوک: منم برم دوش بگیرم..بیام ببینم خانوم چه کرده😂
صوفیا😐😂..گناه من چی بود؟
آنا: والا نمیدونم
*
(تو اتاق)
کوک: چیزی میخوای؟😂..
صوفیا: ...
کوک: الو؟... از دنیای کوک به دنیای صوفیا
صوفیا: چیه؟
کوک: چرا ناراحتی..اتفاقی افتاده
صوفیا: اونجا تهیونگ شیرموزت رو خورده..عصبانیتت و سر و کوزه هاشو سر من چرا خالی میکنی؟( بغض)
کوک: آهااا...آخه ته بلد نیست درست کنه...هم بدمزه میشع هم گند میزنه به آشپزخونه..درضمن من فقط یا شیرموزای خودم رو میخورم( پاکتی) یا هم مال تو..وگرنه قصد بدی نداشتم
صوفیا: ولی....
کوک:( لبامو گذاشتم رو لباش و بوسیدمش)
*
کوک: آشتی؟..قول میدم دیگه تکرار نشه!
صوفیا: آشتی:)
۷.۵k
۰۸ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.