طرح خوانش ده روز آخر
#طرح_خوانش_ده_روز_آخر
#فصل_پنجم
#قسمت_سی_و_دوم
__🍃🌸🍃🌸🍃__
... هر خانهای که پاکسازی میشد، با حیدر تماس میگرفتیم و میگفتیم برای تامین و نگهداری از آن ساختمان، پنج نفر از نیروها را به جلو بفرستد. وقتی آن پنج نفر میرسیدند ساختمان پاکسازی شده را به آنها تحویل، و بعد از توجیه و اطمینان از استقرار آنها در ساختمان، عملیات پاکسازی ساختمان های جلوتر را با همان دو تیم خودمان ادامه میدادیم.
حیدر هم واقعاً علاوه بر همکاری عالی و منسجم، با آن روحیه بشاش و طبع لطیفی که داشت، تزریق روحیه میکرد و تعداد نیروی درخواستی را به سمت ما هدایت میکرد. در هر یگانی حضور این نوع نیروهای ویژه! ضروری است.
تا ساعت ۴:۳۰ سحرگاه، این تاکتیک و پیشروی ادامه داشت. هر چه بیشتر پیشروی میکردیم، شدت آتش و مقاومت دشمن بیشتر میشد.
بیشتر تیر و ترکش ها از جناح راستمان که مرکز شهر بود می آمد.
نزدیک اذان صبح شده بود. کار را موقتاً متوقف کردیم؛ بین دو تا از ساختمان ها ایستادیم و با آب داخل قمقمه وضو گرفتیم. ابراهیم طبق معمول جلو ایستاد و من هم به او اقتدا کردم. چه نماز لذت بخشی بود. سفیر گلوله هایی که به سمتمان میآمد، یک لحظه قطع نمیشد، اما ابراهیم با طمأنینه و آرامش خاصی نماز میخواند. اصلاً عجله ای نداشت؛ انگار صدای تیراندازیها را نمیشنید. در تمام طول مدت مأموریت، همین نمازهای دو نفری وسط عملیات برایم به یادماندنی و بسیار لذت بخش بود. نماز که تمام شد، سریع پوتینهایمان را به پا کردیم.
🔻ادامه دارد...
─┅🍃🌸🍃🌸🍃┅─
#عارفان_مجاهد
#شهید_عشریه #شهید_طهماسبی
🌐 | aref-e-mojahed.ir
🆔 | @arefanemojahed
📧 | info@aref-e-mojahed.ir
✅ نشرش با شما
#فصل_پنجم
#قسمت_سی_و_دوم
__🍃🌸🍃🌸🍃__
... هر خانهای که پاکسازی میشد، با حیدر تماس میگرفتیم و میگفتیم برای تامین و نگهداری از آن ساختمان، پنج نفر از نیروها را به جلو بفرستد. وقتی آن پنج نفر میرسیدند ساختمان پاکسازی شده را به آنها تحویل، و بعد از توجیه و اطمینان از استقرار آنها در ساختمان، عملیات پاکسازی ساختمان های جلوتر را با همان دو تیم خودمان ادامه میدادیم.
حیدر هم واقعاً علاوه بر همکاری عالی و منسجم، با آن روحیه بشاش و طبع لطیفی که داشت، تزریق روحیه میکرد و تعداد نیروی درخواستی را به سمت ما هدایت میکرد. در هر یگانی حضور این نوع نیروهای ویژه! ضروری است.
تا ساعت ۴:۳۰ سحرگاه، این تاکتیک و پیشروی ادامه داشت. هر چه بیشتر پیشروی میکردیم، شدت آتش و مقاومت دشمن بیشتر میشد.
بیشتر تیر و ترکش ها از جناح راستمان که مرکز شهر بود می آمد.
نزدیک اذان صبح شده بود. کار را موقتاً متوقف کردیم؛ بین دو تا از ساختمان ها ایستادیم و با آب داخل قمقمه وضو گرفتیم. ابراهیم طبق معمول جلو ایستاد و من هم به او اقتدا کردم. چه نماز لذت بخشی بود. سفیر گلوله هایی که به سمتمان میآمد، یک لحظه قطع نمیشد، اما ابراهیم با طمأنینه و آرامش خاصی نماز میخواند. اصلاً عجله ای نداشت؛ انگار صدای تیراندازیها را نمیشنید. در تمام طول مدت مأموریت، همین نمازهای دو نفری وسط عملیات برایم به یادماندنی و بسیار لذت بخش بود. نماز که تمام شد، سریع پوتینهایمان را به پا کردیم.
🔻ادامه دارد...
─┅🍃🌸🍃🌸🍃┅─
#عارفان_مجاهد
#شهید_عشریه #شهید_طهماسبی
🌐 | aref-e-mojahed.ir
🆔 | @arefanemojahed
📧 | info@aref-e-mojahed.ir
✅ نشرش با شما
۹۱۵
۰۳ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.