پارت پنجم
{ پارت پنجم }
( جیمین پشت در اتاق شوگا وایستاده بود تردید داشت که بره داخل )
( خواست در و باز کنه ، شوگا در و وا کرد )
🐱 : چرا نمیای تو ؟!
( تا جیمین خواست حرف بزنه شوگا دست جیمین و کشید و آورد داخل اتاق )
🐣 : آخه دفعه آخری که اومدم تو اتاق اتفاق ناخوشایندی نیافتاد ...
🐱 : مگه چی شد ؟
🐣 : تو نوشیدنی خوردی یادت نی.
🐱 : برا همین دارم میپرسم چیشده بود ، چون یادم نمیاد .
🐣 : چیز مهمی نیس ... ( لپاش سرخ میشه )
🐱 : چرا گونه هات قرمز شد... واسا ببینم نکنه کار بدی ... کردم ؟!
( جیمین با حالی هول ماند گفت :
🐣 : ن...نن فقط ... اره .
🐱 : واقعا ؟! پس بلاخره موفق شده بودم 😌
🐣 : چچی؟!!
🐱 : حالا چرا گفتی اتفاق ناخوشایند ؟! کلک من که میدونم خیلی خوش گذشته بود بهت ...😌
🐣 : ن..نن اصلانم ، کی گفته؟! چرا اینجا اینقدر گرمه ، وای یونگیا باید یه پنکه بخری .
🐱 : گرفتم .
🐣 : هااا.؟! آها .
🐣 : راستی چی میخواستی بهم بگی ؟!
🐱 : چی ؟!
🐣 : یچیزی میخواستی بهم بگی ! برا همین صدام کردی بیام !
🐱 : امم خوو .. راستش من کاریت نداشتم فقط میخواستم ببینمت .
🐣 : چچی چی؟! 😐😳
🐱 : خو جلوی بچها ضایع بود بخوام بهت خیره شم برا همین گفتم بیای اتاقم ببینمت .
🐣 : آع اها 😅 حح😅
🐱 : الان میتونم ببینمت؟!
🐣 : جانم ؟!
🐱 : گفتم صدات کردم بیای ببینمت ...
🐣 : ک..ککه اینطور..حححح😅 آخه میدونی باید ب...
( شوگا دست جیمین و می کشه و مینشونش رو تخت و گوشه لبش و بوس میکنه )
( بعدش که پرتش میکنه رو تخت ازش لب میگیره { جیمین انگار خیلی دلش میخواست هااا چون قشنگ داشت با شوگا همکاری میکرد ...} خلاصه این وسط ته از راه میرسد 😶 جیمین هی شوگا رو هل میده ولی شوگا دست بر دار نی که یهو ته و میبینع )
🐯 : عااا ، خو مم..نع اومده بودمع بگ..گم ک صبحونه حاضرع ...)
🐣 : بزار توصیح میدیم ...
🐯 : ننننن اصلا نیازی به توضیح نینیست ، به کارتون ادامه بدید ..
{ اتمام پارت پنجم }
( جیمین پشت در اتاق شوگا وایستاده بود تردید داشت که بره داخل )
( خواست در و باز کنه ، شوگا در و وا کرد )
🐱 : چرا نمیای تو ؟!
( تا جیمین خواست حرف بزنه شوگا دست جیمین و کشید و آورد داخل اتاق )
🐣 : آخه دفعه آخری که اومدم تو اتاق اتفاق ناخوشایندی نیافتاد ...
🐱 : مگه چی شد ؟
🐣 : تو نوشیدنی خوردی یادت نی.
🐱 : برا همین دارم میپرسم چیشده بود ، چون یادم نمیاد .
🐣 : چیز مهمی نیس ... ( لپاش سرخ میشه )
🐱 : چرا گونه هات قرمز شد... واسا ببینم نکنه کار بدی ... کردم ؟!
( جیمین با حالی هول ماند گفت :
🐣 : ن...نن فقط ... اره .
🐱 : واقعا ؟! پس بلاخره موفق شده بودم 😌
🐣 : چچی؟!!
🐱 : حالا چرا گفتی اتفاق ناخوشایند ؟! کلک من که میدونم خیلی خوش گذشته بود بهت ...😌
🐣 : ن..نن اصلانم ، کی گفته؟! چرا اینجا اینقدر گرمه ، وای یونگیا باید یه پنکه بخری .
🐱 : گرفتم .
🐣 : هااا.؟! آها .
🐣 : راستی چی میخواستی بهم بگی ؟!
🐱 : چی ؟!
🐣 : یچیزی میخواستی بهم بگی ! برا همین صدام کردی بیام !
🐱 : امم خوو .. راستش من کاریت نداشتم فقط میخواستم ببینمت .
🐣 : چچی چی؟! 😐😳
🐱 : خو جلوی بچها ضایع بود بخوام بهت خیره شم برا همین گفتم بیای اتاقم ببینمت .
🐣 : آع اها 😅 حح😅
🐱 : الان میتونم ببینمت؟!
🐣 : جانم ؟!
🐱 : گفتم صدات کردم بیای ببینمت ...
🐣 : ک..ککه اینطور..حححح😅 آخه میدونی باید ب...
( شوگا دست جیمین و می کشه و مینشونش رو تخت و گوشه لبش و بوس میکنه )
( بعدش که پرتش میکنه رو تخت ازش لب میگیره { جیمین انگار خیلی دلش میخواست هااا چون قشنگ داشت با شوگا همکاری میکرد ...} خلاصه این وسط ته از راه میرسد 😶 جیمین هی شوگا رو هل میده ولی شوگا دست بر دار نی که یهو ته و میبینع )
🐯 : عااا ، خو مم..نع اومده بودمع بگ..گم ک صبحونه حاضرع ...)
🐣 : بزار توصیح میدیم ...
🐯 : ننننن اصلا نیازی به توضیح نینیست ، به کارتون ادامه بدید ..
{ اتمام پارت پنجم }
- ۲.۳k
- ۰۵ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط