LOVE WITHOUT TRUST
LOVE WITHOUT TRUST
پارت۶
ویو لینو
چه ساعت قشنگی یعنی از کجا اورده نکن دزدیده!! نه اگه دزدید بود میفروخت پول بدهیش رو میداد. به نظر قدیمی باید خیلی دوسش داشته باشه. توی این فکر خوابم برد
«فردا صبح»
کیوکو : لللللیییییننننووو پاشو.
لینو : بیدار شدم.
بلند شدم کاری مربوط رو کردم و رفتم پایین. باز این زنیکه منو بیدارم کرد؛ بعد صبحونه ساعت لینو رو برداشتم و رفتم. ساعتش به تعمیر نیاز داشت؛
تعمیر کار : بچه این ساعت ارثیته، از کجا اوردیش؟!!
لینو : نه واسه دوستمه، چطور؟؟!!
تعمیر کار : این ساعت خیلی قدیمی و باارزشه. باید دوستت برات مهم باش که براش اینو تعمیر کردی.
لینو : میشه تعمیرش کنین؟
تعمیر کار : بله حتما.
لینو : ممنونم.
۳ساعت بعد ؛ وای کار کرده خیلی خوب بود. انگار الان خریدمش. عه اون هان نیست.
ویو هان
صبح تا بیدار شدم رفتم خونه لینو تا ببینم ساعتم اونجاست یانه؛ ولی تا رسیدم با خودم گفتم نکنه پیش اون نباشه بعد ناراحت شه؛ توی این فکر ها بودم که صدا لینو رو شنیدم.
لینو : هان!! اینجا چیکار داری؟!
هان : چیزه، امم...
لینو : نکن واسه ساعتت اومدی؟
هان پیش تو! میشه بدیش.
لینو : نمیخوام، دیگه واسه منه. هان : چچچچیییی!! لینو شوخی نکن ساعت منو بده؟
لینو : کلی خرجش کردم، مال منه الان. تازه میخوام بدمش به کسی که دوست پسرم بشه؛ توکه نمیشی، میشی؟ مرتیکه عوضی میخواد با ساعت خودم خرم کنه؛ ولی ساعت مامانم باید پسش بگیرم.
هان : اگه نقش بازی کنم ساعتم رو میدی اره؟
لینو : اره، بدهی هاتم میدم.
هان : تا کی باید نقش بازی کنم؟
لینو : تا زمانی که مامان و بابام قانی شن.
هان : اگه قانی نشدن چی؟
لینو : خب یه ماه خوبه ؟
پارت۶
ویو لینو
چه ساعت قشنگی یعنی از کجا اورده نکن دزدیده!! نه اگه دزدید بود میفروخت پول بدهیش رو میداد. به نظر قدیمی باید خیلی دوسش داشته باشه. توی این فکر خوابم برد
«فردا صبح»
کیوکو : لللللیییییننننووو پاشو.
لینو : بیدار شدم.
بلند شدم کاری مربوط رو کردم و رفتم پایین. باز این زنیکه منو بیدارم کرد؛ بعد صبحونه ساعت لینو رو برداشتم و رفتم. ساعتش به تعمیر نیاز داشت؛
تعمیر کار : بچه این ساعت ارثیته، از کجا اوردیش؟!!
لینو : نه واسه دوستمه، چطور؟؟!!
تعمیر کار : این ساعت خیلی قدیمی و باارزشه. باید دوستت برات مهم باش که براش اینو تعمیر کردی.
لینو : میشه تعمیرش کنین؟
تعمیر کار : بله حتما.
لینو : ممنونم.
۳ساعت بعد ؛ وای کار کرده خیلی خوب بود. انگار الان خریدمش. عه اون هان نیست.
ویو هان
صبح تا بیدار شدم رفتم خونه لینو تا ببینم ساعتم اونجاست یانه؛ ولی تا رسیدم با خودم گفتم نکنه پیش اون نباشه بعد ناراحت شه؛ توی این فکر ها بودم که صدا لینو رو شنیدم.
لینو : هان!! اینجا چیکار داری؟!
هان : چیزه، امم...
لینو : نکن واسه ساعتت اومدی؟
هان پیش تو! میشه بدیش.
لینو : نمیخوام، دیگه واسه منه. هان : چچچچیییی!! لینو شوخی نکن ساعت منو بده؟
لینو : کلی خرجش کردم، مال منه الان. تازه میخوام بدمش به کسی که دوست پسرم بشه؛ توکه نمیشی، میشی؟ مرتیکه عوضی میخواد با ساعت خودم خرم کنه؛ ولی ساعت مامانم باید پسش بگیرم.
هان : اگه نقش بازی کنم ساعتم رو میدی اره؟
لینو : اره، بدهی هاتم میدم.
هان : تا کی باید نقش بازی کنم؟
لینو : تا زمانی که مامان و بابام قانی شن.
هان : اگه قانی نشدن چی؟
لینو : خب یه ماه خوبه ؟
۵.۵k
۱۰ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.