طرح خوانش ده روز آخر
#طرح_خوانش_ده_روز_آخر
#فصل_نهم
#قسمت_هشتاد_و_دوم
____🍃🌸🍃🌸🍃____
بعد از نماز مغرب و عشاء آماده شدیم تا از خلصه به سمت الحاضر حرکت کنیم. چند بار دیگر با ابراهیم وحیدر، مسیر عملیات را از نقطه رهایی تا نقطه الحاق روی العیس هماهنگ و بررسی کردیم. دوست نداشتم که ابراهیم جلو بیاید؛ ماموریت مبهم و خطرناکی بود اما چارهای نبود.
مجروحیت حامد در عملیات البرنه دست عمار را خالی کرده بود. به خاطر کمبود نیرو کاری نمیشد کرد.
همه چیز دست به دست هم داده بود تا ابراهیم به روز موعودش برسد.
امشب کار من دوندگی زیادی دارد و بسیار خسته کننده است. دعا میکردم خداوند روحیه و انرژی مضاعفی در من ایجاد کند که بتوانم مأموریتهایم را به نحو احسن انجام دهم و شرمنده بی بی زینب نشوم.
ساعت ۱۱ شب بود و کم کم نیروهایمان داشتن میرسیدند به منطقه تجمع در الحاضر.
نیروها در لحظه آخر دست ما را گرفتند. متوجه شدیم تعدادی از نیروهای اهل نبل و الزهرا به یگان ما مامور شدند. یعنی باید عملیات با ترکیبی از مجاهدین عراقی و رزمندگان نبل و الزهرا انجام می شد. علاوه بر مزایایی که داشت، نگران کننده هم بود؛ چرا که ترکیب دو نوع نیرو در یک یگان، آن هم در لحظات آخر ممکن بود باعث ناهماهنگی و اختلاف بین عناصر رزمی شود. به هر حال با مشورتی که با ابراهیم کردیم تصمیم گرفتیم که یکی از گروه های رزمی هر دسته را اختصاص دهیم به نیروهای میهمان نبلی تا از ترکیب و اختلاط و اختلاف بین دو نوع نیروی غیر هماهنگ جلوگیری کنیم.
ابراهیم ساکت تر از قبل شده بود و سرش به کار خودش بود، دیگر مثل روزهای قبل از وضعیت شاکی نبود، فقط مدام زیر لب ذکر می گفت.
🔻ادامه دارد...
─┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─
#عارفان_مجاهد
#شهید_عشریه #شهید_طهماسبی
🌐 | www.aref-e-mojahed.ir
🔗 | @arefanemojahed
📧 | info@aref-e-mojahed.ir
✅ نشرش با شما
#فصل_نهم
#قسمت_هشتاد_و_دوم
____🍃🌸🍃🌸🍃____
بعد از نماز مغرب و عشاء آماده شدیم تا از خلصه به سمت الحاضر حرکت کنیم. چند بار دیگر با ابراهیم وحیدر، مسیر عملیات را از نقطه رهایی تا نقطه الحاق روی العیس هماهنگ و بررسی کردیم. دوست نداشتم که ابراهیم جلو بیاید؛ ماموریت مبهم و خطرناکی بود اما چارهای نبود.
مجروحیت حامد در عملیات البرنه دست عمار را خالی کرده بود. به خاطر کمبود نیرو کاری نمیشد کرد.
همه چیز دست به دست هم داده بود تا ابراهیم به روز موعودش برسد.
امشب کار من دوندگی زیادی دارد و بسیار خسته کننده است. دعا میکردم خداوند روحیه و انرژی مضاعفی در من ایجاد کند که بتوانم مأموریتهایم را به نحو احسن انجام دهم و شرمنده بی بی زینب نشوم.
ساعت ۱۱ شب بود و کم کم نیروهایمان داشتن میرسیدند به منطقه تجمع در الحاضر.
نیروها در لحظه آخر دست ما را گرفتند. متوجه شدیم تعدادی از نیروهای اهل نبل و الزهرا به یگان ما مامور شدند. یعنی باید عملیات با ترکیبی از مجاهدین عراقی و رزمندگان نبل و الزهرا انجام می شد. علاوه بر مزایایی که داشت، نگران کننده هم بود؛ چرا که ترکیب دو نوع نیرو در یک یگان، آن هم در لحظات آخر ممکن بود باعث ناهماهنگی و اختلاف بین عناصر رزمی شود. به هر حال با مشورتی که با ابراهیم کردیم تصمیم گرفتیم که یکی از گروه های رزمی هر دسته را اختصاص دهیم به نیروهای میهمان نبلی تا از ترکیب و اختلاط و اختلاف بین دو نوع نیروی غیر هماهنگ جلوگیری کنیم.
ابراهیم ساکت تر از قبل شده بود و سرش به کار خودش بود، دیگر مثل روزهای قبل از وضعیت شاکی نبود، فقط مدام زیر لب ذکر می گفت.
🔻ادامه دارد...
─┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─
#عارفان_مجاهد
#شهید_عشریه #شهید_طهماسبی
🌐 | www.aref-e-mojahed.ir
🔗 | @arefanemojahed
📧 | info@aref-e-mojahed.ir
✅ نشرش با شما
۹۷۱
۱۹ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.