سرشار از بوی تنش بودم طعم دهن و جای دستهاش در وجودم مثل نبض ...

.:**:.☆*.
‏سرشار از بوی تن‌ش بودم، طعم دهن و جای دست‌هاش در وجودم مثل نبض میزد،می‌کوبید، چیزی جادویی، آن جادوی ابدی که تمام زشتی‌ها، بدی‌ها و کژی‌های دنیا را از یادم می‌برد، خالص میشدم، شیشه میشدم و تن خود را در تن او میدیدم و او را از خودم عبور میدادم.
به کسی پناه برده بودم که دنیا را بر دوش داشت... #عباس_معروفی
دیدگاه ها (۲)

در #اقلیم عاشقانہ‌هاے ما #ڪَرم‌ترین منطقہ را دست‌هایت #فرمان...

ای چشم هایت عشق ای چشم هایت راحت جانمبا من بمان بانوغیر از ت...

#زمستانفصل آغوش استفصل عاشقانه های دو نفرهفصل بغل کردن های م...

جمعه باید با چشمانت آغاز شود، با در آغوش گرفتنت..بوسیدنت..دو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط