و دستش را روی شکمش گذاشت و آروم گفت میخواهم بخوابم آخه خ
و دستش را روی شکمش گذاشت و آروم گفت: میخواهم بخوابم آخه خیلی خیلی خوابم میاد .. دیگر سکوت شد و مین جی دست دراز کرد و چراغ نور کم را خاموش کرد ... تنها صدا نفس های آن ها به گوش میخورد

با احساس سنگینی بدنش پلک از روی هم برداشت .. ولی نور زیاد بیرون ای که از پنجره میامد باعث شد میونشی دوباره به خواب بره.. ولی مین جی زیرک هر روز صبح با ورزش بیدار میشد امروز صبح هم مثل هر روز .. بیدار شد دست تهیونگ را آرام از روی شکمش برداشت و پاش را هم کمی حول داد چشم اش خورد به جیمین و میونشی... پشت به هم دیگه خوابیده بودن .. ولی مین جی شیطون اخم کرد سپس تند سمت آن ها نزدیک شد در همین حالت شد که تهیونگ هم با نبود زنش با اخم بیدار شد و نگاهی به مین جی انداخت ... دخترک شیطون آروم دست جیمین را بلند کرد و روی پهلو میونشی گذاشت و دست میونشی را بلند کرد و روی گردن جیمین گذاشت ..
تهیونگ خندید و سرش را روی بالشت گذاشت .. مین کی آروم از آن ها فاصله گرفت و باعث شد بند بلیز اش پایین بیوفته..
به سمت تهیونگ رفت و جلوش خم شد کم گوش تهیونگ گفت. : پاشو بریم بیرون
تهیونگ اخم کیوتی کرد و سری به نه تکون داد : نمیخواهم .. مین جی اخم کرد و با دستش ضربه ای به کمر تهیونگ زد و با اخم بلند شد از اتاق خارج شد ..
«________»🥂«________»
تهیونگ با صدا آروم سر خم کرد و گفت : برای صبحونه ممنون ..
مادر بزرگ با لبخند گفت : خواهش میکنم .. برای شما آماده کردم داماد .. تهیونگ با چاپستیک تیکه ای از پنیر را برداشت و تند گفت : نمیفهمم منم داداش میونشی هستم ولی تر اون بدت میاد از من بدت نمیاد .. ؟
مین جی اخم کرد و نگاهش کرد پدر بزرگ آه ای کشید و با لحن آرامی گفت: چون تو میای شبیه پدرت هستی .. پدرت مثل پسر ما بود ..
تهیونگ به آن ها خیره شد و چشم خیره به آن میز پراز غذا و صبحونه ..

با احساس سنگینی بدنش پلک از روی هم برداشت .. ولی نور زیاد بیرون ای که از پنجره میامد باعث شد میونشی دوباره به خواب بره.. ولی مین جی زیرک هر روز صبح با ورزش بیدار میشد امروز صبح هم مثل هر روز .. بیدار شد دست تهیونگ را آرام از روی شکمش برداشت و پاش را هم کمی حول داد چشم اش خورد به جیمین و میونشی... پشت به هم دیگه خوابیده بودن .. ولی مین جی شیطون اخم کرد سپس تند سمت آن ها نزدیک شد در همین حالت شد که تهیونگ هم با نبود زنش با اخم بیدار شد و نگاهی به مین جی انداخت ... دخترک شیطون آروم دست جیمین را بلند کرد و روی پهلو میونشی گذاشت و دست میونشی را بلند کرد و روی گردن جیمین گذاشت ..
تهیونگ خندید و سرش را روی بالشت گذاشت .. مین کی آروم از آن ها فاصله گرفت و باعث شد بند بلیز اش پایین بیوفته..
به سمت تهیونگ رفت و جلوش خم شد کم گوش تهیونگ گفت. : پاشو بریم بیرون
تهیونگ اخم کیوتی کرد و سری به نه تکون داد : نمیخواهم .. مین جی اخم کرد و با دستش ضربه ای به کمر تهیونگ زد و با اخم بلند شد از اتاق خارج شد ..
«________»🥂«________»
تهیونگ با صدا آروم سر خم کرد و گفت : برای صبحونه ممنون ..
مادر بزرگ با لبخند گفت : خواهش میکنم .. برای شما آماده کردم داماد .. تهیونگ با چاپستیک تیکه ای از پنیر را برداشت و تند گفت : نمیفهمم منم داداش میونشی هستم ولی تر اون بدت میاد از من بدت نمیاد .. ؟
مین جی اخم کرد و نگاهش کرد پدر بزرگ آه ای کشید و با لحن آرامی گفت: چون تو میای شبیه پدرت هستی .. پدرت مثل پسر ما بود ..
تهیونگ به آن ها خیره شد و چشم خیره به آن میز پراز غذا و صبحونه ..
- ۵.۱k
- ۲۰ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۷۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط