میتوانی بروی قصه و رویا بشوی...
میتوانی بروی قصه و رویا بشوی...
راهی دورترین نقطه دنیا بشوی...
ساده نگذشتم از این عشق،خودت میدانی!
من زمین گیر شدم تا تو،مبادا بشوی...
آی،،مثل خوره این فکر عذابم میداد...
چوب ما رابخوری،ورد زبان ها بشوی!!!
من و تو مثل دو تا رود موازی بودیم...
من که مرداب شدم کاش تو دریا بشوی...
دانه ی برفی و آنقدر ظریفی که فقط...
باید از این طرف شیشه تماشا بشوی!!!
گره ی عشق تو را هیچ کسی باز نکرد...
تو خودت خواسته بودی که معما بشوی...
در جهانی که پر از وامق و مجنون شده است...
میتوانی عذرا باشی ...لیلا بشوی...
میتوانی فقط از زاویه یک لبخند
در دل سنگ ترین آدم ها جا بشوی...
بعد از این،مرگ نفس های مرا میشمرد...
فقط از این نگرانم ...که تنها بشوی.
راهی دورترین نقطه دنیا بشوی...
ساده نگذشتم از این عشق،خودت میدانی!
من زمین گیر شدم تا تو،مبادا بشوی...
آی،،مثل خوره این فکر عذابم میداد...
چوب ما رابخوری،ورد زبان ها بشوی!!!
من و تو مثل دو تا رود موازی بودیم...
من که مرداب شدم کاش تو دریا بشوی...
دانه ی برفی و آنقدر ظریفی که فقط...
باید از این طرف شیشه تماشا بشوی!!!
گره ی عشق تو را هیچ کسی باز نکرد...
تو خودت خواسته بودی که معما بشوی...
در جهانی که پر از وامق و مجنون شده است...
میتوانی عذرا باشی ...لیلا بشوی...
میتوانی فقط از زاویه یک لبخند
در دل سنگ ترین آدم ها جا بشوی...
بعد از این،مرگ نفس های مرا میشمرد...
فقط از این نگرانم ...که تنها بشوی.
۱.۹k
۱۴ مرداد ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.