The greatest loves start with hate?
آیا بزرگ ترین عشق ها با تنفر شروع میشه؟
Part: ۱۵
فصل۲
که افتاد به لایلا و هوپی
لایلا: جرعت یا حقیقت؟
هوپی: جرعت
لایلا: خب خبب، همسری بلنشو با یکی کشتی بگیر
هوپی (با پوزخند): همین؟جک بلنشو ببینم
جک و هوپی داشتن با هم کشتی میگرفتن و ما هم داشتیم تشویقشون میکردیم
جفتشون کم نمی اوردن و داشتن همدیگه رو میکشتن که لایلا گفت : هی هی باشه کافیه کافیهه
بچها اومدن نشستن سر میز و دوباره بطی چرخوندیم
جک افتاد به ا/ت
جک:جرعت یا حقیقت
ا/ت: حقیقت
جک: خب خانوم خانوما، کراش داری؟
ا/ت: عام...شاید
جک و همه: کیههههه
ا/ت: یااا یه سوال فقطط
جک: ایشش باشه
دوباره چرخوندن افتاد به لیسا و جونگکوک
لیسا: جرعت یا حقیقت
جونگکوک: جرعت
لیسا: اگر کراشت توی این جمعه کیس برو باهاش
جونگکوک یه نگاهی به همه انداخت و یدفه برگشت به سمت ا/ت و اونو برد رو پاهای خودش و بوسه ای رو شروع کرد
لیسا: واو باورم نمیشه
هوپی: فکردم الان میگه توی این جمع نیست
بقیه ام حرف هوپی تایید کردن
جونگکوک از ا/ت جدا شد و به بازی ادامه دادن
چرخوندن و افتاد به لایلا و ا/ت
لایلا: جرعت یا حقیقت
ا/ت با خجالت: حقیقت
لایلا: من نمیگم باهاش کیس برو ولی حداقل بگوکراشت کیه
ا/ت یه نگاهی به جک انداخت و گفت: همینی که الان بوسیدم
همه شروع کردن به جیغ زدنو دست زدن و رقصیدن
هوپی روبه جونگکوک: داداش تبریک میگم توعم اومدی قاطی مرغاا
جونگکوک: هنوز که نه ولی مطمئن شم
جونگکوک برگشت به سمت ا/ت و گفت: توی این دنیای پر از آشوب تو آرامش منی، مایلی تا همیشه آرامش من باشی؟
ا/ت چشماش از ذوق اکلیلی شده بود و پرید بقل جونگکوک و دم گوشش گفت: میخام برای همیشه ارامش تو باشم
___________________________
خب خبب لحظه ای که منتظرش بودین فرا رسیددد
ولی هنوز یه فصل دیگه در انتظاره فکر نکنین همچی به خوبی و خوشی تموم میشه🦦
لایکو کامنت یادتون نره
سوالی داشتیندر خدمتم
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.