سوکوکو ۲ پارت ۳

دازای : ....
چویا : حالا لال شدی آره ؟!
دازای : من..‌‌
چویا : چیه ها ؟! نمیفهمم چرا تنهام گذاشتی ! تو قرار بود کنارم بمونی !
دازای : من متاسفم‌‌...
چویا : به تأسف تو نیازی ندارم ! ازت متنفرم دازای...
دازای : من...من نمیخواستم که.‌‌..
چویا : حداقل باید اون شب میرفتی ؟ شب تولدم ؟ تو یه عوضی تمام عیاری ...
دازای : من متاسفم...خیلی متاسفم...

و رفتم تحمل دیدن چشمای پر اشکش رو نداشتم حتی دیگه نمیتونستم کنارش خوش بگذرونم‌...احساس گناه میکردم سریعا با اتسوشی به اژانس برگشتم

ویو مافیا :

تاچیهارا: اون حالش خوب نیست
هیگوچی : چویا ساما انگار هنوزم که هنوزه افسرده و ناراحته ...
اکوتاگاوا : باید با رئیس صحبت کنیم
جین : اوهوم
کویو : من به موضوع رسیدگی میکنم شماها برید

ویو نویسنده :

کویو به ارومی به سمت دفتر رفت و با اجازه وارد شد

کویو : میتونم باهاتون یه صحبتی بکنم موری سان ؟
موری : البته بیا بشین
کویو : خب این چند وقته چویا سان حالشون خوب نیست
موری : خودم متوجه این موضوع شدم از وقتی دازای کون به مافیا خیانت کرده و رفته اخلاق و رفتارش عوض شده
کویو : باید چکار کنیم ؟
موری : بعدا تنها باهاش صحبت میکنم


ادامه دارد.....
دیدگاه ها (۳)

لپم درد گرفت !!

خب متاسفانه خوب نشد 😔

اسم اهنگش چیهههه ؟!

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط