می خواهم بنویسم

♥ می خواهم بنویسم ...
از پینه دوزی که سوزنش ، جیبی را می دوزد.

که چشمان کودک فالگیر به آن دوخته شده
از نقاشی که هنر را سر چهارراه به دو سکه می فروشد.

از دوستت دارم هایی که از سر تعارف بر زبان می آیند

و از خونِ بیچارگانی که در شاهرگ زمین لخته شده

اینجا
دل ها از محبت زیاد تَرَک می خورند

و سکوت اتاق ها ، صدا را در حنجره خفه می کند

اینجا آفتاب ، مرده است

هوا که سرد شد ، یادت باشد دستانت را ها کنی ..
اینجا هیچ دست گرمی دستانت را لمس نخواهد کرد ..
دیدگاه ها (۱۳)

✘✘ بعضیام هستن میفهمـــن کـه نمیـفهـمـــــن ولـــــی نمیفهمـ...

هنوز این خاک یادش هست که خون داده برای چی هنوز این خاک یادش ...

روزی میــرسَد بـــی هیــــچ خَبـــَـــری بــآ کولـــــه بـــ...

▪اونْ کـِه بـیـخـیـالـِه.. ✖✖ بــیــخــیــال...!⇛ وِلــِــــ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط