اگر روزی بدست آرم سر زلف نگارم را

اگر روزی بدست آرم سر زلف نگارم را

شمارم مو به مو شرح غم شب‌های تارم را



برای جان سپردن، کوی جانان آرزو دارم

که شاید با دو سیل او، برد خاک مزارم را



ندارم حاجت فصل بهاران با گل و گلشن

به باغ حسن اگر بینم نگار گلعذارم را



بگرد عارضش چون سبز شد خط من، به دل گفتم

سیه بین روزگارم را، خزان بنگر بهارم را



تمنّا داشتم عین وصالش در شب هجران

صبا بوئی از آن آورد و برد از دل قرارم را



بدان امید از احسان که در پایش فشانم جان

که از شفقّت بدست آرد دل امیدوارم را



مریض عشق را نبود دوائی غیر جان دادن

مگر وصل تو سازد چاره، درد انتظارم را



چو یارم ساخت با اغیار و من جان دادم از حسرت

بگوئید ای برادر آن بت ناسازگارم را



صبوحی را سگ دربان خود خواند آن پری از مهر

میان عاشقان افزوده قدر و اعتبارم را



شاطرعباس صبوحی



#اباعبدالله
#ارباب_بی_کفن
#امام_حسین_علیه_السلام
#کربلا
#شعر
دیدگاه ها (۰)

از برکت نگاه تو بارانیم هنوزآینه ی تجلی حیرانیم هنوزحالا که ...

از ازل ایل و تبارم همه عاشق بودند ... سخت دلبسته ی این ایل...

برترین شهیدتا گردش زمانه و لیل و نهار هستنام حسین هست و حسین...

آن ساعتی خوش است که مستانه بگذردیعنی به زیر منّت پیمانه بگذر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط