یکیو دوست داشتم.....

یکیو دوست داشتم،
اونقدر بهش فکر کردم که تصویری که
ازش داشتم از خود واقعیش سبقت گرفت!
بعدها دیگه خودشو دوست نداشتم،
تصور ذهنی خودمو دوست داشتم.
دیدگاه ها (۱)

برو انجا که تورا منتظرند

دارکوب ها را از درخت زندگیتان دور کنید

تو این زمانه همین که زمین نزنند بردی

بیایید قدر یکدیگر بدانیم

ñęw póşt Frôm àşhä༺༺༺༺༺🐰༻༻༻༻༻༻درؤد خؤشگلأم!..:: 🪽حالمحال اهن...

#پارت۳ رمان اگه طُ نباشی یکی دیگه منم لباسا رو پوشیدم و یه آ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط