پارت 3: عاشق پسر عموم شدم
که گفت مگه تو منو دوسم نداشتی نمیخواستی بهم نزدیک بشی الان یه دفعهای چی شد بهش گفتم الان مستی و نمیدونی داری چیکار میکنی فردا که بیدار میشی میگی مست بودی و بهم احساسی نداری منم احساس زیادی نسبت به تو ندارم(این حرفو زدم که دست از سرم برداره) وقتی این حرفو زدم اون ولم کرد و گفت آها پس یکی دیگه رو دوست داری فقط من اگه بفهمم اون یکی کیه سالم نمیمونه من خیلی وقته به تو احساس داشتم ولی نمیتونستم بگم الان که دیدم تو بهم احساس زیادی داری من اومدم و به تو گفتم وقتی که من به تو گفتم چرا میگی من یکی دیگه رو دوست دارم من بهش گفتم یکی دیگرو دوست ندارم و حتی به تو هم احساس زیادی ندارم میشه الانم بری که من لباسامو بپوشم اون لباساشو پوشید و رفت بیرون منم داشتم لباسهام رو میپوشیدم و خسته هم بودم خوابیدم صبح مامانم زنگ زد و گفت ناهار خونه عمو دعوتیم منم بعد از اتفاق دیشب دوست نداشتم که برم خونه عموم یعنی خونه جونکوک ولی نمیتونستم به مامانم بگم که چه اتفاقی افتاده به خاطر همین قبول کردم و داشتم آماده میشدم آماده که شدم رفتم خونه عموم هنگامی که رسیدم جونکوکرو دیدم که وای چقدر خوشگل شده البته قبلاً هم خوب بود ولی تیپی که الان زده عشقه رفتم به عموم و زن عموم سلام کردم وقتی رسیدم به جونگ کوک فقط دست دادم و گفتم سلام جونگ کوک با یه نیشخند بهم نگاه کرد و گفت چطوری عزیزم من نشستم رو میز و جونگ کوک از زیر میز دستمو گرفت که من گفتم.....
- ۳.۵k
- ۰۹ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط