رفیق اهل دل و یار محرمی دارم

رفیق اهل دل و یار محرمی دارم
بساط باده و عیش فراهمی دارم

کنار جو، چمن شسته را نمی خواهم
که جوی اشکی و مژگان پُر نَمی دارم

گذشتم از سر عالم، کسی چه می داند
که من به گوشهٔ خلوت، چه عالمی دارم

تو دل نداری و غم هم نداری اما من
خوشم از اینکه دلی دارم و غمی دارم

چو حلقه بازوی من، تنگ، گِرد پیکر توست
حسود جان بسپارد که خاتمی دارم

به سر بلندی ی ِ خود واقفم، ز پستی نیست
به پشت خویش اگر چون فلک خمی دارم

ز سیل کینهٔ دشمن چه غم خورم سیمین؟
که همچو کوهم و بنیان محکمی دارم
دیدگاه ها (۴)

‌دوستے میوه ے مهر است کہ چیدن داردمزه ے خالص شهد است ، چشیدن...

‌شراب عشق میدهی خمار میکنی مراشمیم مهر میدمی مهار میکنی مرات...

یک دوست داشتن هایی هم هستکه از دور است و در سکوتکه دلت برایش...

" حس حساس حوا "مهربانی توبی حد و مرز استبرای تمام زنبورهای ع...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط