فیک باکوگو
فیک باکوگو
-۱۲- دکو: ا.ت سان مثل اینکه کیوکا سان داشته به حرف های باکوگو و تو گوش می کرده. منو اوراراکا چان و دنکی سان هم گوشه ی کلاس بودیم و حواسمون نبود.
کیوکا سان به بقیه گفت چی گفتید ولی ما حواسمون نبود و به ما نگفت.
برای همین باکوگو عصبانی و سرخ شد که حرف هاتون رو شنیدیم.
اوراراکا: ا.ت سان ا.تتتت سانننن بگو چیشددد
ا.ت: عام...خب... *ا.ت مث خودم کرموعه طولش میده تا بگه 😔😂*
دنکی: فسیل شدیم دیگه بگوووو
دکو: ا.ت چان بگو میخوام ازش بر علیه باکوگو...
اوراراکا: نگاه های سنگین*
دکو: استفاده نکنم! اره اره...
ا.ت: حقیقتش... باکوگو...اون... بچه ها طاقت شنیدنش رو دارید؟
دنکی و اوراراکا: ارههههه بگوووو
دکو: بچه ها اروم...
ا.ت: باکوگو بهم اعتراف کرد! و گفت منو دوست داره...
دکو: تشنج*
اوراراکا: بالاخرهههه ، من شما دوتا رو شیپ می کردمممممممم
دنکی: داره باکوگو و تو لباس دامادی تصور می کنه و اشششک تو چشماش جمع شده🥹*
دکو: خوشحال* کاچان بالاخره غرورش رو کنار گذاشتتتتت
ا.ت: لبخند زد* اره ...
اوراراکا: ا.ت سان ما باید یه نقشه درست کنیم !
ا.ت: برای چی!؟
اوراراکا: تو که به باکوگو هیچی نگفتی؛ نه؟
ا.ت: اره خب...
دکو: پس باید یه نقشه ترتیب بدیم تا تو جواب باکوگو رو جوری بدی که اون سوپرایز بشه! یه طوری مثل جشن تولد...
-۱۲- دکو: ا.ت سان مثل اینکه کیوکا سان داشته به حرف های باکوگو و تو گوش می کرده. منو اوراراکا چان و دنکی سان هم گوشه ی کلاس بودیم و حواسمون نبود.
کیوکا سان به بقیه گفت چی گفتید ولی ما حواسمون نبود و به ما نگفت.
برای همین باکوگو عصبانی و سرخ شد که حرف هاتون رو شنیدیم.
اوراراکا: ا.ت سان ا.تتتت سانننن بگو چیشددد
ا.ت: عام...خب... *ا.ت مث خودم کرموعه طولش میده تا بگه 😔😂*
دنکی: فسیل شدیم دیگه بگوووو
دکو: ا.ت چان بگو میخوام ازش بر علیه باکوگو...
اوراراکا: نگاه های سنگین*
دکو: استفاده نکنم! اره اره...
ا.ت: حقیقتش... باکوگو...اون... بچه ها طاقت شنیدنش رو دارید؟
دنکی و اوراراکا: ارههههه بگوووو
دکو: بچه ها اروم...
ا.ت: باکوگو بهم اعتراف کرد! و گفت منو دوست داره...
دکو: تشنج*
اوراراکا: بالاخرهههه ، من شما دوتا رو شیپ می کردمممممممم
دنکی: داره باکوگو و تو لباس دامادی تصور می کنه و اشششک تو چشماش جمع شده🥹*
دکو: خوشحال* کاچان بالاخره غرورش رو کنار گذاشتتتتت
ا.ت: لبخند زد* اره ...
اوراراکا: ا.ت سان ما باید یه نقشه درست کنیم !
ا.ت: برای چی!؟
اوراراکا: تو که به باکوگو هیچی نگفتی؛ نه؟
ا.ت: اره خب...
دکو: پس باید یه نقشه ترتیب بدیم تا تو جواب باکوگو رو جوری بدی که اون سوپرایز بشه! یه طوری مثل جشن تولد...
۷.۵k
۲۳ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.