چند روز پیش رفته بودم با پولی که خیرین برای پویش ما ریخته

چند روز پیش رفته بودم با پولی که خیرین برای پویش ما ریخته بودن چندتا کفش و چندتا کابشن بچگونه بخرم
معمولا همیشه از مغازه یکی از دوستان خرید میکردم که هم تخفیف خوبی میده و هم اگر کم و کسری باشه نسیه هم به ما میده
ولی از شانش ما اون روز مغازه اون دوستمون تعطیل بود
مجبور شدم برم از مغازه جفتی خرید کنم.
خلاصه اون چیزای که میخواستم انتخاب کردم و چونه هامو زدم و لباس ها برامون بسته بندی کردن
یهوی موجودی کارتو نگاه کردم دیدم یه 40 هزار تومن از مبعلی که باید بدم کمتره
و من اون فروشنده را اصلا نمی شناختم
خیلی ضایع بود وسط اون همه مشتری بهش بگم پولم کمه 😐😐
یه ذره سرخ و سفید شدم و یکی دوتا چرخ تو مغازه زدم که مثلا بازم میخوام لباس انتخاب کنم
از اون طرف فروشنده مغازه هی استرس میداد
_آقا بازم چیزی میخوای انتخاب کنی؟؟
من هی تو دلم بهش فحش اسلامی
می دادم که شاید ببنده دهن مبارکشو😅😅😅
خلاصه ناامید رفتم که بهش بگم
که یه 40 هزار تومنی کمه
ببینم اصلا قبول میکنه یا نه
که یهوی یه پیامک اومد
50 هزار تومن به کارتم واریز شد😍
یعنی انگاری من را از غرق شدن توی دریا نجات داد
اون 50 هزار تومنه😅
خلاصه دوباره سرمو گرفتم بالا
کارتو محکم کوبیدم روی ویترین
به اون فروشنده روی اعصاب
گفتم بیاااا حساااااب کن 😎
وقتی برگشتم خونه
دیدم یکی از بچه های ویسگون
برام پیام گذاشته که 50 هزار تومن براتون واریز کردم ببخشید که کمه😔

اميدوارم به کارتون بیاد😔

یعنی من دوست داشتم اون لحظه‌
تمام احکام اسلامی بذارم کنار و بی خیال محرم و نامحرم بشم واون آدم را از پشت گوشی بغل کنم
بگم قربونت برم
آبرومو خریدی توووو لعنتی 😅😅😂😂😂