مقابل دریا که میرسم

مقابل دریا که میرسم
فقط برای چشمهایت دعا میکنم
اما تو هرگز مستجاب نمیشوی
ببار
ببار که باز باورت کنم
ببار در همین کوچه پس کوچه های بارانی
ببار در همین کوچه مهتاب
راستی قرارمان
"همان ساعتِ نمیدانم"
ساعت لجوجی که هیچ عقربه ای
روی شانه هایش به خواب نمیرود
یادت نرود
تو
همیشه فرصت کوتاه منی برای شعر
تا می ایم رمزمه ات کنم
زود تمام میشوی
میدانم سالهاست
ساعت قرارمان
یک دقیقه به هیچ است
و من همیشه
یک دقیقه دیر میرسم
دیدگاه ها (۱۵)

خوش به حالت غریبه!!!! دنیای کسی هستی که دنیای من است ..... ا...

چه ایده بدی بوده ، دایره ای ساختن ساعت .احساس میکنی همیشه ...

..بیدارشوتوچرادلت برای من تنگ نمیشود؟!!چندسال نوری انتظاربکش...

ﺳــﻼﻣــﺘـــﯽِ ﺍﻭﻧﺎﯾــﯽ ﮐــﻪ ﺑــﺪِ ﻣـﺎﺭﻭ ﮔـــُــفتنﻣـﺎ ﺧـﻮﺑـﺸ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط