اهل دل دل مینوازد دل شکستن کار نیست

اهل دل ، دل مینوازد ، دل شکستن کار نیست
هرکه باشد بی محبت واقف اسرار نیست
عاشقی هستم که منت میکشم بر وصل یار
منت دلبر کشیدن عاشقان را عار نیست
در گلستان گرد گل بسیار گردیدم ، ولی
از هزاران گل یکی حتی مثال یار نیست
آنقدر نالیدم آخر باغبانی دید و گفت
رو تو غمخواری بجوی این غم که بی غمخوار نیست
گفتم آخر من گلی گم کرده ام در این دیار
گفت پیدا کردنش آسان بوددشوار نیست
از گلستان دل بریدم راهی صحرا شدم
دیدم آنجا جلوه ای از پرتو دلدار نیست
از پس پرده صدایی ناگهان آمد به گوش
گفت یارا من اسیرت کردم اما نیتم آزار نیست


دیدگاه ها (۶)

ناز کن...ناز...که باز...از همه کس...نازتری دلبری...عشوه گری....

اثری نمانده از من، به جز این دو دست خالینه ترانه ای نه شعری ...

دست می لرزید وپیشانی کمی تبداربودروبرویم قاب چشمان تو بر د...

چه کسی میفهمد؟در دلم رازی هستمیسپارم آنرا به خیال شب و تنهای...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط